اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ای گروه مومنان شادی کنید
همچو سرو و سوسن آزادی کنید
(مولانا، دفتر ششم مثنوی معنوی)
[إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّـهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ] (الأنفال ۸: ۲)
مؤمنان، فقط کسانی هستند که چون یاد خدا شود، دلهایشان ترسان میشود، و هنگامی که آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان می افزاید، و بر پروردگارشان توکل میکنند.
مجتبی عزیزم!
سلام علیکم
همانطور که ذیل نامه مامی برایت نوشتم این نامه را در سفر اخیر تهرانم در هتل برای تو شروع کردم که دو سه هفته از آن میگذرد و اکنون جمعه بیست و نهم بهمن است و دیروز چهل و هشتم صفر و رحلت حضرت رسول صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم بود. دیشب در موسسه مرتضوی مجلسی بود که با مجید شرکت کردم. سخنرانان آقای دکتر رکن و سپس دکتر ابراهیمی بودند و بحث هجرت و مهاجرت در اسلام بود و اینک فصلی در این باره برایت مینویسم گوش دار اکنون:
میدانی که مسلمانان صدر اسلام یکبار به حبشه مهاجرت کردند که جعفر بن ابیطالب برادر گرامی حضرت علی علیهالسّلام سرپرست آنها بود و بار دیگر رسول خدا از مکه به مدینه مهاجرت فرمود و گروه مهاجرین به حضرتش پیوستند اما هجرت حقیقی که این دو مهاجرت سایهای از آن بود مهاجرت از سر منزل فساد به صلاح و از نقص به کمال و از بُعد به قرب حضرت اوست. قرآن درباره لوط که به ابراهیم گروید صلوٰةاللهعلیهما میفرماید:
[فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّی] (العنکبوت ۲۹: ۲۶)
پس لوط به ابراهیم ایمان آورد، و [ابراهیم] گفت: به درستی که من به سوی پروردگارم مهاجرت میکنم.
و ابراهیم علیهالسّلام خود گفته بود:
[إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَىٰ رَبِّي سَيَهْدِينِ] (الصافات ۳۷: ۹۹)
به راستی من به سوی پروردگارم میروم، و [او] به زودی مرا راهنمایی خواهد کرد.
و باز خداوند میفرماید:
[وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّـهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّـهِ وَكَانَ اللَّـهُ غَفُورًا رَّحِيمًا] (النساء ۴: ۱۰۰)
و هرکه از خانه خود بیرون رود در حالیکه بسوی خدا و رسولش مهاجرت میکند، سپس مرگ او را دریابد، مسلماً پاداشش بر خداست؛ و خدا همواره بسیار آمرزنده و مهربان است.
«هرکه از خانه خود بیرون رود در حالیکه بسوی خدا و رسولش مهاجرت میکند» .... تو کیستی؟ و خانه تو اکنون کجاست؟ و بیرون رفتنت چه معنی میدهد؟ تو و شخصیت تو همان جانِ تو و همان اندیشههای تست و تعلقات تست:
«ای برادر تو همه اندیشهای» [1]
(مولانا، دفتر اول مثنوی معنوی، نینامه)
تو ببین اکنون به چه می اندیشی و در چه گرفتاری و در چه آویختهای و چون کرم ابریشم دور خود با تارهای تعلقات گوناگون بهر خود چه پیلهای ساختهای و در سرمنزل نفس و سرای طبیعت از چه آرمیدهای آخر؟
[إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أُولَـٰئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّـهِ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ] (البقره ۲: ۲۱۸)
یقیناً کسانی که ایمان آورده، و آنان که هجرت کرده و در راه خدا به جهاد برخاستند، به رحمت خدا امید دارند؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
ما باید در راه خدا و در صراط مستقیم او همیشه در یک حرکت و سیر صعودی و یک سفر و مهاجرت معنوی دائمی باشیم [و إِلَىٰ رَبِّكَ الْمُنتَهَىٰ] (النجم ۵۳: ۴۲)؛ پايان همه امور به سوى پروردگار توست.
ذکر اشعاری چند از شیخ شبستری مناسب حال ماست که در پشت این ورقه نوشتم.
پدرت مرتضی
ساعت ۱۲ جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۵۵ هجری شمسی
چه میگویم حدیث عالم دل
بتو ای سرنشیب پای در گِل
«سرنشیب» به آن معنی که روی دلمان بسوی عالم پستِ طبیعی است و رو به کمال معنوی نداریم و «پای در گٍل» به آن معنی که اسیر عالم مادی هستیم.
جهان آن تو و تو مانده عاجز
ز تو محرومتر کس دیده هرگز
چو محبوسان به یک منزل نشسته
به دست عجز پای خویش بسته
اگر مردی برون آی و سفر کن
وز آنچه پیشت آید زان گذر کن
میاسا روز و شب اندر مراحل
مشو موقوفِ همراه و قوافل [2]
خلیل آسا برو حق را طلب کن
شبی را روز و روزی را به شب کن
ستاره با مه و خورشید اکبر
بود حس و خیال و عقل انور
بگردان زین همه، ای راهرو روی
همیشه «لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ » گوی
فرزند عزیزم!
در نامه اخیرت خطاب به من و مامی نوشته بودی: «خیلی خیلی دوستتان دارم». متشکرم و خدا را سپاس که فرزندان ما را اینچنین به ما مهربان کرد. فرزند عزیزم! پدر و مادر اولین مظاهر رحمت و رأفت خداوند به فرزندند و اوست که آنها را به تو مهربان نمود تا تو را به مهر برگیرند و به مهر پرورش دهند و مهر آنان سایه مهر آن مهربان خداوند است که
هر چه در چشم جهان بینت نکوست
عکس حُسن و پرتو احسان اوست
گر بر آن احسان و حُسن ای حق شناس
از تو روزی در وجود آید سپاس
در حقیقت آن سپاس او بود
نام این و آن لباس او بود
و اگر خداوند به لطف خود چشم تو را به این حقیقت بینا کند؛ دوستی ما، محبت اصیل تو، فقط متوجه حضرت او خواهد شد، و دیگران را اگر دوست میداری و بیشتر از گذشته هم دوست خواهی داشت در سایه محبت او دوست خواهی داشت.
[وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّـهِ] (البقره ۲: ۱۶۵)
ولی آنان که ایمان آوردهاند، محبت و عشقشان به خدا بیشتر و قویتر است.
آن وقت دوستیها رنگ دیگری دارد و زیبایی و لطافتی دیگر.
خدایت حافظ باد
ضمناً ما هم خیلی خیلی دوستت داریم.