اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
[رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا] (آل عمران ۳: ۱۹۳)
پروردگارا، ما شنيديم كه دعوتگرى به ايمان فرا مىخواند كه: «به پروردگار خود ايمان آوريد»، پس ايمان آورديم.
همانطور که گوش بعضی شنوا و از دیگران کر است، گوشهای دل افراد نیز متفاوت است یکی این گوشش شنواست و صدای منادی را میشنود و آن دیگران کرند که:
[في آذانِهِمْ وَقْرٌ] (فصلت ۴۱: ۴۴)
در گوشهايشان سنگينى است.
و یا
[صُمٌّ بُكْم] (البقره ۲: ۱۸)
كرند، لالند
و باز جلال الدین رومی را نگر که میسراید:
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست
(مولانا، دیوان شمس)
و آنگاه علیعلیهالسّلام میفرماید:
«لَمْ اَعبدْ ربّاً لم أرَه» [۱]
پروردگارى را كه نبينم، نميپرستم.
و چون میپرسندش که چگونه؟ میفرماید:
«لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ وَ لَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان» [۲]
ديدهها او را آشكار نبينند، اما دلها به حقيقتهاى ايمان او را درك كنند.
و این هم از همان غزل مولوی است:
پنهان ز دیدهها و همه دیدهها از اوست
آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
(موسی و فرعون در هستی توست
باید این دو خصم را در خویش جست)
(و این هم در مثنوی مولوی است)
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست
ساعت ۱۲ و ربع شب جمعه بیست و هفتم اسفند است و فعلاً نامه را ختم میکنم تا بعداً کلمهای چند بر آن بیافزایم. إنشاءالله.
[آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ] (البقره ۲: ۲۸۵)
پيامبر [خدا] بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ايمان آورده است، و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ايمان آوردهاند.
خداوندا! این چه ایمان و چه باوریست و چه علم و چه شهودی است که تواش تأیید و تصدیق میکنی؟! خوشا به حالشان!
[شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ] (آل عمران ۳: ۱۸)
خداوند گواهى مىدهد كه جز او هيچ معبودى نيست؛ و فرشتگانِ [او] و صاحبان علم.
در جهان غیر او نمیبینم
دلم امروز هم برین چه خوش است؟
(از ترجیعات عراقی)
فرزندم صبح جمعه است و هیأت مدیره از تهران آمدهاند و عازم فریمان هستیم. کارخانه امسال هنوز که ۲۷ اسفند است چغندر کار میکند و تا دو روز دیگر هم.
همه سلامت هستند و سلامت میرسانند، تبسم هم اکنون فریادش بلند است.
پدرت مرتضی
۲۷ اسفند ۱۳۵۵