اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهل دلی خودْ تو بگوی
شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار
بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی
روی جانان طلبی آینه را قابل ساز
ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی
گوش بگشای که بلبل به فغان میگوید
خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی
(حافظ)
این عرفا و شعرای عارف مسلک و فلاسفه همه یک مطلب را میگویند. مطالب مختلفه نیست تعبیرات مختلفه است و زبانهای مختلف.
زبان شعر خودش یک زبانی است. حافظ خودش یک زبان خاصی دارد همان مسائل را میگوید که آنها میگویند اما با زبان دیگری. ( این دو سطر از گفتههای امام خمینی بود که یک شب در برنامه قرآن در صحنه داشتند).
برنامه قرآن در صحنه این بود که پس از انقلاب یک نفر با مرحوم طالقانی در تلویزیون ظاهر میشد و ایشان تفسیر بعضی سور قرآن به مناسبتهای روز بیان میداشتند. مدتی بعد از فوت ایشان، امام هفتهای یک مرتبه در تلویزیون ظاهر میشدند و از «بسم الله الرحمن الرحیم» سوره حمد شروع به تفسیر کردند.
من جلسه اول را شاید نبودم ولی جلسات بعد را گوش کردم. با سنخ مطالب گوش من آشنا بود. چه سالها قبل از مرحوم پدر همین سنخ مطلب میشنیدم و یا در مطالعات بعدی با آن آشنا میشدم و این سنخ مطالب با گوش بعضی ناآشنا بود و شاید گوششان را آزار میداد. در آخرین جلسه که پنجمین جلسه بود، روی این مطلب تکیه بود که به تعبیر دیگری
اصطلاحات ار که باشد مختلف
تو نشو از راه معنی منحرف
و دو سطر بالا از جمله گفتههای همین دو شب اخیر بود. این برنامه با بیماری ایشان قطع شد و امیدوارم با بهبودشان از سر گرفته شود. سخنان ایشان در این جلسات اخیرا چاپ شده و در جزواتی محسن جان برای من فرستاد از ۲ تا ۵ و شماره یک آن را نیافته بود. اگر آن هم پیدا شد برایتان میفرستم.
فرزندان عزیزم!
السلام علیکما و رحمة الله و برکاته
فصل بهار میرسد و یاد آور فصل کشت است. آخر رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم میفرماید:
«الدّنيا مزرعة الاخرة» [۱]
دنیا مزرعه آخرت است
تا ما چه بکاریم و چه تخمی در این مزرعه بیفشانیم که «تخم را کشتی برویاند خداش» [۲]
و ای نور چشم من به جز از کشته نَدْرَوی و باز سخن رسول خدا محمد مصطفی صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم است که:
«إِغتَنِم خَمسَاً قَبلِ خَمسٍ
پنج چیز را قبل از فرارسیدن پنج چیز دیگر فرصت شمار:
صِحَّتَكَ قبلَ سُقْمِكَ
سلامت قبل از بیماری
فَراغَكَ قبلَ شُغْلِكَ
فراغت قبل از گرفتاری
غِنَاكَ قبلَ فقرِكَ
توانگری قبل از بیچیزی
شبابَكَ قبلَ هَرَمِكَ
جوانی قبل از پیری
حياتَكَ قبلَ موتِكَ» [۳]
زندگی قبل از مرگ
اکنون ساعت دوازده و ربع روز جمعه هفدهم اسفند ماه سال ۱۳۵۸ است و از تلفنخانه خواستهایم ساعت بین ۲ تا ۳ ارتباط ما را با شما برقرار کند. در تلفن قبلی مصطفی خواسته بود از من که از جریان انقلاب و نظر من را برایش بنویسم. اگر چه در مواردی انتقادانه باشد؛ جریانات انقلاب سریع میگذرند ممکن است مطلبی که من امروز با برداشت خود مطرح کنم تا نامه به تو میرسد جریان به کلی عوض شده باشد و مطلب به نحو دیگری روشن شده باشد؛ این است که ترجیح دادم چیزی ننویسم.
امیدوارم هر روزتان در سیر به سوی کمال روزی نو باشد و نوروزتان مبارک باشد ...
پدرتان مرتضی
۱۷ اسفند ۱۳۵۸