بسم الله الرحمن الرحیم
شبانگاه ششم تیرماه ۱۳۹۲ در مشهد:
بشنیدم از هوای تو آواز طبلِ باز
باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
یعقوب وار وا اسفاها همیزنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست
(مولانا، دیوان شمس)
***
همانشبانگاه در مشهد:
از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم
(مولانا، دیوان شمس)