اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ای نام توبهترین سراغاز
بی نام تو نامه کی کنم باز
ای یاد تو مونس روانم
جز یاد تو نیست بر زبانم
از ظلمت خود رهائیم ده
با نور خود آشنائیم ده
(ابیات آغازین لیلی و مجنون نظامی گنجوی)
فرزند عزیزم مجتبی راستی آن که او را دارد چه کم دارد؟ و آنکه او را ندارد چه دارد؟
[أَلَيْسَ اللَّـهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ] (الزمر ۳۹: ۳۶)
آیا خداوند برای بندهاش کافی نیست؟
آخر بنده چه میخواهد؟ هرچه بخواهد به عالیترین وجه در نزد آقای خود مییابد.
«اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ مِنْ بَهاَّئِكَ بِاَبْهاهُ وَكُلُّ بَهاَّئِكَ بَهِىُّ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِبَهاَّئِكَ كُلِّهِ...» (دعای سحر)
خدايا از تو خواهم به درخشندهترين مراتب درخشندگيت با اينكه تمام مراتب آن درخشنده است خدايا درخواست كنم به همه مراتب درخشندگيت...
یاربّ این روی نازنین چه خوش است
یاربّ این لعل شکّرین چه خوش است
ور ز من باورت نمیآید
بوسه زن بر لبش ببین چه خوش است
(عراقی)
«إِلَهِي مَنْ ذَا الَّذِي ذَاقَ حَلَاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرَامَ مِنْكَ بَدَلاً وَ مَنْ ذَا الَّذِي أَنِسَ بِقُرْبِكَ فَابْتَغَى عَنْكَ حِوَلاً» (مناجات محبین امام سجاد)
خدايا كيست آنكه شيرينى محبتت را چشيد پس به جاى تو ديگرى را برگزيد؟ و كيست آنكه با مقام قرب تو انس يافت پس مايل به روى برتافتن از تو شد؟
قرآن را گشودم تا برایت از آن بنویسم. سوره انبیاء آمد؛ داستان ابراهیم بود که به قومش میگفت:
[أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ] (الأنبیاء ۲۱: ۶۷)
اف بر شما و بر آنچه غير از خدا مىپرستيد!
آخر چرا و چه دارند؟
[قرآن ] از لوط گفت و آنگاه از نوح گفت:
[وَنُوحًا إِذْ نَادَىٰ مِن قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ] (الأنبیاء ۲۱: ۷۶).
و نوح را [ياد كن] آنگاه كه پيش از [ساير پيامبران] ندا كرد، پس ما او را اجابت كرديم، و وى را با خانوادهاش از بلاى بزرگ رهانيديم.
از داود و سلیمان گفت. از ایوب گفت:
[وَ أَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ ... (الأنبیاء ۲۱: ۸۳ ـ ۸۴).
و ایّوب را (به یاد آور) هنگامی که پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): «بدحالی و مشکلات به من روی آورده؛ و تو مهربانترین مهربانانی!» ما دعای او را مستجاب کردیم؛ و ناراحتیهایی را که داشت برطرف ساختیم.
[وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِينَ * وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُم مِّنَ الصَّالِحِينَ ] (الأنبیاء ۲۱: ۸۵ ـ ۸۶)
و اسماعیل و ادریس و ذاالکفل را (به یاد آور) که همه از صابران بودند. و ما آنان را در رحمت خود وارد ساختیم؛ چرا که آنها از صالحان بودند.
[وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَىٰ فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَـٰهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ... ] (الأنبیاء ۲۱: ۸۷ ـ ۸۸)
ذاالنون [= یونس] را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت؛ و چنین میپنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت؛ (امّا موقعی که در کام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها (ی متراکم) صدا زد: «(خداوندا!) جز تو معبودی نیست! منزّهی تو! من از ستمکاران بودم!» ما دعای او را به اجابت رساندیم؛ و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم...
[وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ... * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَىٰ ... * وَالَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آيَةً لِّلْعَالَمِين] (الأنبیاء ۲۱: ۸۹ ـ ۹۱).
و زکریا را (به یاد آور) در آن هنگام که پروردگارش را خواند... ما هم دعای او را پذیرفتیم، و یحیی را به او بخشیدیم... و به یاد آور زنی را که دامان خود را پاک نگه داشت؛ و ما از روح خود در او دمیدیم؛ و او و فرزندش [= مسیح] را نشانه بزرگی برای جهانیان قرار دادیم!
[إِنَّ هَـٰذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ] (الأنبیاء ۲۱: ۹۲).
این (پیامبران بزرگ و پیروانشان) همه امّت واحدی بودند (و پیرو یک هدف)؛ و من پروردگار شما هستم؛ پس مرا پرستش کنید!
خدایا بنده مان ساز بنده خودت «لا حول ولا قوة الّا بک» آه! که این بندگی چه گوهریست! خدایا ما این گوهر را بها ندانیم و بها ندادیم.[وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَة] (آل عمران ۳: ۸)؛ و از جانب خود، رحمتى بر ما ارزانى دار! خدایا ما را از این امت واحده قرار ده!
فرزندم به بندگی زیاد بیندیش و سر بندگی بر آستانش بسیار بسای.
بر آستان بنشین گر به خانه راهی نیست
کجا روی که جز این آستان پناهی نیست
[... عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا] (الکهف ۱۸: ۶۵)
پس بنده ای از بندگان ما را یافتند که او را از نزد خود رحمتی داده و از پیشگاه خود دانشی ویژه به او آموخته بودیم.
فرزندم امام بحق ناطق، جعفر بن محمد الصادق، امام هدایت و رحمت علیهوعلیآبائهواولاده الصلوةوالرحمة آنجا که طالب علمی را ارشاد میفرمایند[۱]، میفرمایند:
«العِلمُ نورٌ يَقَعُ في قَلبِ مَن يُريدُ اللّهُ أن يَهدِيَهُ...
دانش نورى است كه در دل هرکس خدا هدايتش را بخواهد، میتابد.
بعد میفرمایند:
… فَإنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلاً فِی نَفْسِکَ حَقِیقَةَ الْعُبُودِیَّةِ»
پس اگر علم میخواهی، باید در اوّلین مرحله در نزد خودت حقیقت عبودیّت را بطلبی.
ربّ ربّ ربّ ربّ ربّ ربّ
فرزند عزیزم! امروز عصر تهران آمدم و فردا عصر انشاءالله برمیگردم و امشب تو را و خودم را تذکری با این نامه دادم به توفیق حضرتش، خدایت نگهدار و به بندگی خود سرافراز دارد.
مرتضی
جمعه هفتم بهمن ۱۳۶۲