خانه
معرفی
نامه‌ها
یادداشت‌ها
سخنرانی‌ها
خاطرات
ارسال مطلب
تماس با ما

آنکه مرا از این، درد نیست

تاریخ: ۴ اردیبهشت ۱۳۵۹

آنکه مرا از این، درد نیست

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

تبسم سرکشی می‌کند و بداخلاقی، مامی تحمل می‌کند و نصیحت. او به بدخوئی می‌فزاید و این سعی می‌کند با‌ خوشی و نوازش رام و آرامش کند؛ ولی موثر نمی‌افتد.

مامی تغییر رویه می‌دهد: روی ناخوش نشان می‌دهد و عتاب می‌کند و یا گاهی خشن‌تر عمل می‌کند؛

تبسم گریه می‌کند؛ مامی اعتنا نمی‌کند.

تبسم مامی! مامی! مامی جان! می‌گوید؛ باز جواب نمی‌شنود؛  مامی جان معذرت! معذرت! معذرت خواستم مامی!

مامی با لحنی که عدم رضایت از آن می‌بارد جواب می‌دهد: «بله!» تبسم باز می‌گوید: «مامی!» مامی می‌گوید: «گفتم که بله!» تبسم می‌گوید: «مامی چرا اینطور حرف می زنی» (گریه کنان)، مامی می‌گوید: «گفتم که گریه نکن» (با عتاب و ناراحتی) باز تبسم که نمی‌تواند از گریه خودداری کند می‌گوید: «مامی مامی!»

به مامی می‌گویم: «او نمی‌تواند ناراحتی تو را و عدم رضایتت را تحمل کند و این بار گریه او از روی این احساس است!» مامی دست نوازشی بر سر تبسم می‌کشد و او را به خود نزدیک می‌کند. تبسم آرام می گیرد و سر بر سینه یا دامن مامی می گذارد...

بارها کم و بیش مشابه آن اتفاق می‌افتد: تبسم بداخلاق است؛ گوش به نصیحت مامی نمی‌دهد؛ مامی را ناخشنود می سازد؛ این قضاوت من است درباره او. اما من خودم چطور؟ آیا اخلاقی به مراتب زشت‌تر از این ندارم: سرکشی می‌کنم و بداخلاقی؛ خدای مهربانم حلم می‌ورزد و بزرگواری؛ رسول می‌فرستد و پیام می‌دهد؛ رسولم نصیحت می‌کند؛ به بدخوئی می‌افزایم و از سرکشی باز نمی‌ایستم!

اینها همه هیچ! می‌بینم که آثار بی‌اعتنائی خدایم در تیرگی دلم ظاهر شده، چون تبسم ناراحت نمی‌شوم و به عذرخواهی از سر ندامت بر نمی‌خیزم و حلقه درِ او را از سر انابت نمی‌کوبم. چقدر خوب بود که من هم لااقل مثل تبسم آنقدر گریه‌کنان خدا! خدا! می‌گفتم و دوستان خدا را به شفاعت می‌خواندم تا باز نظر لطف او، به لطف او، بمن توجهی می‌کرد و اثرش را در سراپای وجودم احساس می‌کردم.

به قول آن بزرگ به سه درد مبتلا شده‌ام هریک از دیگری بزرگتر. گفتند چه؟ گفت: «حق از دلم رفته.» گفتند: «از این بزرگتر چه؟» گفت: «باطل جای آنرا گرفته.» گفتند: «از این بزرگتر چه؟» گفت: «آنکه مرا از این، درد نیست!»

مجتبی فرزندعزیزم!

السلام علیک و رحمة الله و برکاته.

پدرت مرتضی

نیمروز پنجشنبه چهارم اردیبهشت ۱۳۵۹

    نظرات
    ارسال نظر
    درحال ارسال نظر ...