بسم الله الرحمن الرحیم
دوم مهر ۱۳۷۸ در راه کرج:
از خدا دان که جان سجود کند
ابر هم ز آفتاب جود کند
به خدای ار کسی تواند بود
بیخدا از خدای برخوردار
(سنائی غزنوی)
نَعَمْ، بِالصَّبا قلبي صَبا لِأَحِبّتی
فيا حبّذا ذاك الشَّذى حينَ هَبَّتِ [۱]
(ابن فارض)
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب
این همه از اثر لطف شما میبینم
(حافظ)
ور نغمه بلبل از پی گل شنوی
هم گل گوید گرچه ز بلبل شنوی
(فخرالدین عراقی، رباعیات)
هرچه در چشم جهانبینت نکوست
عکس حسن و پرتو احسان اوست
گر بدین احسان و حسن ای حق شناس
از تو روزی در وجود آید سپاس
در حقیقت این سپاس او بود
نام این و آن لباس او بود
[قبلهٔ ذرات عالم روی توست
کعبهٔ اولاد آدم کوی توست]
میل خلق هر دو عالم تا ابد
گر شناسند و اگر نی سوی توست
چون به جز تو دوست نتوان داشتن
دوستی دیگران بر بوی توست
(عطار)
وﻛﻞﱞ ﻣُﻐْﺮیٍ ﺑِﻤَﺤﺒﻮبٍ ﯾَﺪﯾﻦُ ﻟَﻪ
ﺟﻤﯿﻌُﻬﻢ ﻟﻚ ﻗﺪ داﻧُﻮا و ﻣﺎ ﻓَﻄَﻨُﻮا [۳]
(جامی)
گر از تو به تو درنگريزم چه كنم؟
پيش كه روم؟ قصه بدست كه دهم؟
(لمعات عراقی)