خانه
معرفی
نامه‌ها
یادداشت‌ها
سخنرانی‌ها
خاطرات
ارسال مطلب
تماس با ما

امانت الهی

تاریخ: ۱ مهر ۱۳۸۹

امانت الهی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

چندی پیش این دختر عزیزم در ارتباطی تلفنی به من گفت: جناب آقای نیلفروشان اطلاع یافته‌اند که شما عازم امریکا هستید و فرموده‌اند تاریخ آن را تعیین کنید تا برایشان سخنرانی منظور کنیم و من آن روزها با وصیت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام به فرزندشان امام حسن علیه‌السّلام در نهج البلاغه تجدید عهد می‌کردم و با تکرار بندهائی از آن به تذکار خود مشغول بودم و این بیت حافظ را به دفعات با خود زمزمه می‌کردم:

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند

جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

لذا خواستم در اجابت فرموده جناب آقای نیلفروشان مواعظی انتخاب کنم که خود و دوستانم را با استماع آنها تذکری باشد. دیدم بهتر آن است که با موعظه‌ای الهی و آیتی قرانی شروع کنم که

[إِنَّ هَـٰذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ] (الإسراء ۱۷: ۹)

به‌ راستی این قرآن به‌ سوی آنچه بهتر و قوی‌تر است هدایت می‌کند.

و آیه‌ای از قرآن به‌ نظرم رسید که خداوند تبارک و تعالی در طی آن نخست به اداء امانت و اقامه عدل فرمان می‌دهد و سپس می‌فرماید به درستی خداوند با چه نیکو چیزی شما را پند می‌دهد‍: [إِنَّ اللَّـهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ] (النساء ۴: ۵۸)، تردید را کنار گذاشتم که موضوع سخن را همین آیه قرار دهم که چنین خواهم کرد.

اما دلم نیامد که از وصیت حضرت امیر به فرزند نازنینشان علیهما‌السلام به سادگی بگذرم. از این‌رو درباره چند بند اول وصیت آن حضرت به این شرح با دوستان سخنی دارم:

«أُوصِیكَ بِتَقْوَى اَللَّهِ أَیْ بُنَیَّ وَ لُزُومِ أَمْرِهِ وَ عِمَارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ وَ اَلاِعْتِصَامِ بِحَبْلِه وَ أَیُّ سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَیْنَكَ وَ بَیْنَ اللَّهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ»

پسرم! تو را به تقوای الهی توصیه می‌کنم و اینکه پیوسته ملازم و مراقب فرمان حضرتش باشی و دلت را با یاد او آباد داری ...

با استفاده از همین فرمایش حضرت که آبادی دل را در یاد او می‌بینند، باید گفت که دل بی یاد او خراب است و یا بهتر که دل اصولاً جای یاد اوست و اگر یاد او در دل نباشد، خودْ دل نیست و باز حضرتش می‌فرماید بایستی پیوسته چنگ در ریسمان اتصال خود به خداوند داشته باشی و اضافه می‌کنند که چه رشته و سببی و چه وسیلۀ ارتباطی محکمتر و قابل اعتمادتر از سبب و وسیله‌ای است که بین تو و خداوند است، اگر تو این رشته را بگیری و به این وسیله متوسل شوی؟!

و چه سخن عالی و دلپذیری، آخر نسبتِ بنده به خداوند و اتصال رب به مربوبش از هر نسبت و اتصال دیگری نزدیکتر و مطمئن‌تر است. شعاع خورشید که از خورشید جدا نیست و مدد فیض حضرت او پیوسته است و دائم قلم صنع و ربوبیتش بر صفحه وجود ما در حال ساخت و ساز و نقش و تصویر است که در قران کریم می‌فرماید:

[هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ] (آل عمران ۳: ۶)

اوست که در رحم‌ها هر طور که می‌خواهد، شما را تصویر می‌کند.

این قلم هم‌اکنون هم از تصویر باز نایستاده است و رحم‌ها هم فقط رحم مادر نیستند. به قول مولوی:

تن چو مادرْ طفلِ جان را حامله

[مرگ درد زادنست و زلزله]

و ما هم‌اکنون در رحم بزرگتری هستیم و نقاش و مصوّر ما هم هم‌چنان در کار صورتگری و نقش‌آفرینی؛ «گهی صبح آورَد گاهی کند شام». مگر نه او مقلّب القلوب است و قلب ما در بین دو انگشت رحمانی او در چرخش است؟ و به قول مولوی ما چون نقش شیر بر روی پرچمها هستیم که بادها ما را به حرکت در می‌آورند و هر لحظه در جهتی حمله می‌کنیم:

ما همه شیران ولی شیر عَلَم

حمل‌مان از باد باشد دم‌به‌دم

حمله‌مان از باد و ناپیداست باد

جان فدای آنکه ناپیداست باد

و از همین دیدگاه و منظر است که حضرت علی علیه‌السّلام می‌فرمایند:

«عَرَفْتُ اللَّهَ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ»

خداوند را با فسخ عزم‌ها و شکستن تصمیم‌ها شناختم.

در اینجا یادی از ابیات نغز مولوی در اول مثنوی معنویش مناسب است:

دو دهان داریم گویا همچو نی

یک دهان پنهانست در لبهای وی

یک دهان نالان شده سوی شما

های و هوئی در فکنده در سما

لیک داند هرکه او را منظر است

کاین فغان این سری هم زان سر است

دمدمه این نای از دم‌های اوست

های و هوی روح از هی‌های اوست

با لب دمساز خود گر جفتمی

هم چو نی من گفتنی‌ها گفتمی

و چطور می‌شود که انسان به اندرون خود توجه نموده، نفس خود را مطالعه کند و مانند مولوی نگوید «آخر یک کسی هست که در نای وجود من می‌دمد»؟ و یا چو حافظ نگوید:

در اندرون من خسته دل ندانم کیست؟

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

و بدین ترتیب به رشته اتصال بین خود و خدای خود ایمان نیاورد و بدان چنگ نزند و با چشم نهان‌بین و حقیقت ایمانی خود خدای خود را نبیند و حضرت حسین بن علی صلوٰةالله‌علیهما از همین منظر و دیدگاه در دعای عرفه بی‌نظیرشان به خداوند عرض می‌کنند:

«عَمِیَت عَینٌ لا تَراکَ عَلَیها رَقیباً» (فرازی از دعای شریف عرفه)

کور است چشمی که تو را در هر حال بر خود مراقب نمی‌بیند.[۱]

و حضرتش چنین چشمی را به حق در حال حاضر کور می‌بینند و خداوند متعال هم در قرآن می‌فرماید:

[وَ مَن كَانَ فِي هَـٰذِهِ أَعْمَىٰ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَىٰ] (الأسراء ۱۷: ۷۲)

هرکه در این دنیا کور است پس او را در آخرت هم کور است!

و عطار هم با تبعیت از همین دیدگاه می‌گوید:

هرکه‌ امروز معایینه رخ یار ندید

طفل راه است که او منتظر فردا شد

از مطلب دور افتادم، گرچه همین ها هم خود مطلب بود که از سخنان الهی و ائمه هدی و احیاناً تابعین آنها بود و اما آیه‌ای که قرار بود به عنوان موعظه‌ای الهی مطرح کنیم، آیه ۵۸ سوره نساء در قران کریم است:

[إِنَّ اللَّـهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّـهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللَّـهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا] (نساء ۴: ۵۸)

به درستی که خداوند شما را فرمان می‌دهد که‌ امانات را به صاحبانش مسترد دارید و چون بین مردم حکمی برانید به عدالت داوری کنید. به راستی که خداوند چه نیکو پندی به شما می‌دهد! به درستی که خداوند بسیار شنوا و دانا است.

در این آیه خداوند متعال نخست فرمانی صادر می‌کند و ما را به عزِّ خطاب خود مفتخر می‌سازد و به راستی خاک کجا و پروردگار پاک کجا؟! و ما را چه قدری است که طرف خطاب و مکالمه حضرتش واقع شویم؟! اما حضرت او از آنجا که ذوالجلال والاکرام است، نخست از سر جلالت خداوندیش از [يَأْمُرُكُمْ] دم می‌زند و امریه صادر می‌کند و سپس از سر منت‌های کرم و برای آنکه ما احساس نزدیکی بیشتر با حضرت پروردگایش بکنیم، از سر کمال رحمت و رأفت و به مقتضای ذوالکرمی، از مقام سروری و مالک الملکی خود تنزل فرموده و چون پدری مشفق در کنار ما قرار گرفته و به جای امریه از موعظه سخن می‌راند و به متن فرمان خود لباس نرم و زیبای پند و نصیحت می‌پوشاند و اینگونه القا می‌کند که:

نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر

هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر

(حافظ)

و واقعا هم چه مشفقی از اله ما، ربّ ما، مولای ما، اکرم الاکرمینِ ما، و ارحم الراحمینِ ما؟! به ما شفیق‌تر و نزدیکتر و مهربانتر و براستی که ... [نِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِيرُ] (الأنفال ۸: ۴۰)؛ نیکو سرپرست و نیکو یاوری است.

در بخش اول این فرمان یا موعظه الهی یعنی [إِنَّ اللَّـهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا]، خداوند متعال از بندگان خود می‌خواهد که‌ امانات را به صاحبانشان تأدیه کنید و مسترد دارید. البته در رعایت امانات و حفظ عهد و پیمان قرآن را تأکیدات بیشتری هست مثلا یک جا در سوره مؤمنون آنجا که از فلاح و رستگاری مؤمنین راستین سخن می‌رود، در بیان یکی از نشانه‌های آنان می‌فرماید:

[وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ] (المؤمنون ۲۳: ۸)

آنان که نسبت به عهد خود و اماناتشان رعایت دارند.

و در جای دیگر در سورۀ معارج، آنجا که خصال نمازگزاران واقعی را می‌شمارد، عین همان آیه را تکرار می‌کند یعنی ایمانِ موجب رستگاری و نمازِ مورد پذیرش بدون رعایت عهد و امانت متصوّر نیست.

حال ببینیم آن امانات الهی که ما به استرداد و اَدای آنها به صاحبانش مأموریم، کدامند و صاحبانش کیانند. البته‌ امانات مردم نزد ما مسلماً از مصادیق این فرمان الهی است و امانت‌گذار هر که باشد، دوست و دشمن، مؤمن و کافر، ما به استرداد امانت و وفای به عهد مأموریم. بلی! ما به ردّ امانات مردم مأموریم اما اگر خوب بنگریم مردم خود هر چه دارند خود نزد آنها امانت است و از خود چیزی ندارند و به حکم «العَبدُ وَ ما فِی یَدِهِ کانَ لِمَولاه»؛ بنده خودش و هرچه در دست اوست از آنِ مولای اوست و در حقیقت مالک اصلی خدا است و حضرت صادق علیه‌السّلام هم آنگاه که در مورد حقیقت بندگی از حضرتش پرسش می‌کنند، می‌فرمایند اول آنکه: «أَن لا یَرَی العَبدُ لِنَفسِهِ فیما خَوَّلَهُ اللهُ تَعالَی مِلکاً»[۲]. این که بنده در آنچه خدای تعالی به او بخشیده برای خود مالکیت قائل نباشد و اگر مالک نباشیم جز حکم امانت چه چیز بر دارائی ما برای ما صادق خواهد بود؟

حضرت جواد علیه‌السلام فرزند حضرت رضا علیه‌السلام و امام نهم ما از مصادیق [وَ آتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا] (مریم ۱۹: ۱۲)؛ در کودکی به‌او حکمت دادیم، هستند که در قرآن درباره حضرت یحیی علی نبیّنا وعلیه‌الصلوٰة والسّلام آمده است. چه آن حضرت تمام سن مبارکشان، بیست و پنج سال بوده است. در هنگام رحلت پدر بزرگوارشان کمتر از هشت سال داشته‌اند و در سالهای آخر زندگی پدرشان هم به ظاهر دور از ایشان زندگی می‌کرده‌اند، چه ایشان در مدینه و حضرت رضا علیه‌السّلام در خراسان نزد مأمون بوده‌اند. حال بدین مکتوب سراپا حکمت و معرفتشان گوش کنیم:

وقتی ایشان را مال التجاره‌ای در راه بود که دزدانش غارت کردند، وکیل حضرت طی نامه‌ای خدمتشان جریان را گزارش داد و آن حضرت نامه او را با این کلام گهربار پی نوشت کردند:

«إِنَّ أَنْفُسَنا وَ أَمْوالَنا مِنْ مَواهِبِ اللّهِ الْهَنيئَةِ وَ عَواريهِ الْمُسْتَوْدَعَةِ.»[۳]

یعنی به راستی جان‌های ما و اموال ما از مواهب و بخشش‌های بدون عوض و مبارک خداوند است که به عاریت نزد ما ودیعت و امانت نهاده‌اند.

واقعاً دیدگاه و منظر عالی حضرتش را ملاحظه کنید که حافظ از پیروی همین دیدگاه‌ها می‌گوید:

این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست

روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم

ما که نبودیم تا جان و مالمان باشد! «ما نبودیم و تقاضامان نبود». ما را آوردند و جان و مالمان به موهبت و عاریت و ودیعت بخشیدند. در تن ما چشم و گوش و دست و پا و زبان و دهان تعبیه کردند و همه اعضاء و اندام ما را فرمانبر ما ساختند و در بیرون از ذاتمان اموالی جهت استفاده در اختیارمان گذاشتند و ما حقاً باید در تمام این امور مسئلۀ امانت را از یاد نبریم و آنها را طوری به کار بریم که مالک و صاحب اصلی آن راضی باشد و خداوندگار ما هم که کمال عنایتش به بندگانش مشهود است، به طوری رضایت دارد که نتیجه‌اش موجب سعادت و رستگاری ما باشد و به همین سبب می‌فرماید: «خداوند چه خوب موعظه‌ای و دستورالعملی به شما می‌دهد!»

ردّ کردن این امانات به صاحبش هم بدان معنی است که در هرحال حکم امانت را در مورد آنها جاری کنیم و از عمق جانمان همه این نعمتها را در جانمان و تنمان و خارج از جان و تنمان امانت حضرتش بدانیم؛ به دستور او تا در تصرف ما باقی گذاشته است، استفاده کنیم و سپاس گوئیم و شکر کنیم که شکر موجب مزید نعمت است و اگر زمانی امانت خود را مطالبه کرد با رضایت و خوشی بدهیم و نسبت به آنچه از ما گرفت نه تنها اعتراضی نداشته باشیم بلکه با گشاده‌روئی استقبال کنیم و این را هم به یقین بدانیم که حضرت کریم خداوندگار ما و جناب اکرم الاکرمینش اگر عطای خود را بازپس‌بگیرد، گرفتنش چون دادنش نعمتی است هم ارز آن و یا بهتر از آن و با همین دیدگاه حضرت علی علیه‌السّلام می‌فرمایند: «نَحْمَدُهُ عَلَی مَا أَخَذَ وَ أَعْطَی»[۴]. ستایش می‌کنیم خدایرا بر آنچه گرفت و داد. و در این ستایش گرفتن خداوند را بر دادنش مقدم داشتند و ما هم دستور داریم که «أَحسِن ظَنَّکَ بِرَبِّک»؛ به پروردگارت نیکوگمان باش! و یا بقول حافظ به الطافش واثق و مطمئن شو:

سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی

خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

اما حضرت جواد هم به دنبال مطلبی که از ایشان نقل کردیم که مرقوم فرموده‌ بودند: «إِنَّ أَنْفُسَنا وَ أَمْوالَنا مِنْ مَواهِبِ اللّهِ الْهَنيئَةِ وَ عَواريهِ الْمُسْتَوْدَعَةِ» اضافه‌ای بدین شرح دارند:

«يُمَتِّعُ بِما مَتَّعَ مِنْها فى سُرُور وَ غِبْطَة وَ يَأْخُذُ ما أَخَذَ مِنْها فى أَجْر وَ حِسْبَة فَمَنْ غَلَبَ جَزَعُهُ عَلى صَبْرِهِ حَبِطَ أَجْرُهُ»

یعنی بدین ودیعت ها وعاریه ها مادامی که ما را بهره‌ور می‌سازد موجب شادی و خوشی ما است و آنچه را از ما باز پس می‌گیرد در مقابل اجر و پاداشی می‌دهد و در پایان آن حضرت اضافه می‌کنند که آن کسی که جزع و بی‌تابی‌اش بر صبرش غلبه کند، اجر خود را ضایع کرده است.

سخن از امانات الهی بود که چه‌ها هستند که در این باره سخن رفت. اما در فرمایشات حضرت صادق شاید در ذیل همین آیه اوامر و نواهی خداوند را هم از جمله‌ امانات الهی ذکر می‌کنند و باز خداوند در جای دیگر قرآن می‌فرماید:

[يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّـهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ] (الأنفال ۸: ۲۷)

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به خداوند و پیامبرش خیانت نکنید و حال آنکه شما می‌دانید.

اگر دقت کنیم همه دستورات خداوند و رسالات انبیای الهی درباره نحوه استفاده ما از همان نعمت‌ها و چگونگی به کاربری همین ودائع و امانات الهی است و آن اوامر و نواهی و شرائع آسمانی پیمان‌نامه‌های این امانت‌گذاریها است که در آن پیمانها و یا به عبارت بهتر عهدنامه‌ها چگونگی استفاده ما از امانات الهی به شرح آمده است که با آنها چه بکنیم و چه نکنیم.

وقتی هرچه داریم امانت الهی است، اگر امانت را در راه رضا و فرمان او به کار بریم ادای امانت کرده‌ایم و اگرخلاف آن رفتار کنیم خیانت کرده‌ایم. مثلاً با زبان خود اگر ثنای الهی گوئیم و یا به نیکی و اصلاح مردم سخن بگوئیم، ادای امانت است و اگر آن را به دروغ و غیبت و تهمت و سخن‌چینی و شایعه‌پراکنی آلوده کنیم، در امانت حضرتش خیانت کرده‌ایم و اگر با دستمان دست ضعیفی را گرفتیم ادای امانت است و اگر به ستم سیلی بر صورت بینوائی نواختیم عین خیانت است و همین طور در مورد همه اعمال اعضاء ظاهری و قوای باطنی و نیات قلبی.

بنابراین همه اعمال آشکار و نهان ما در مصادیق قیام به عهد امانت و بالعکس نقض و تباهی این عهد مبارک می‌گنجد و سعدی که خدایش رحمت کناد در قیام بدین عهد میمون، چه خوش می‌سراید و کوشش می‌کند در خواب ماندگان غفلت را با فریاد خود در گوش جانشان بیدار کند:

برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم

تقصیرهای رفته به خدمت اداکنیم

بی‌مغز بود سر که نهادیم پیش خلق

دیگر فروتنی به در کبریا کنیم

دارالشفای توبه نبسته است در هنوز

تا درد معصیت به تدارک دوا کنیم

روی از خدا به هرچه کنی شرک خالص است

توحید محض گر همه رو در خدا کنیم

چند آید این خیال و رود در سرای دل

تا کی مقام دوست به دشمن رها کنیم

چون برتر از مقام ملائک توان گزید

چندین به دست دیو زبونی چرا کنیم

یارب! تو دستگیر که آلاء و مغفرت

در خورد توست در خور ما آنچه ما کنیم

اما بخش دوم فرمان الهی و موعظه رحمانی در آیه مطروحه ما این بود: [وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ] یعنی در قضاوت و حکومت بین مردم عقربۀ ترازوی عدالتتان به‌هیچ‌وجه از حق منحرف نشود و به فرموده حضرتش در جای دیگر قرآن :

[وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ] (الشعراء ۲۶: ۱۸۲)

با ترازوی راست و بدون انحراف مسائل را بسنجید و هرگز هوای نفس موجب تمایل عقربه میزان عدالت شما به‌ سوی ناروا نگردد. در قضاوتتان خشنودی از این یک و خشم بدان یک، شما را به جانبی نزدیک و از جانبی دور نسازد و نسبت‌های نزدیکی و دوری خویشاوندی و بیگانگی در شما کجروی و پیش‌داوری ایجاد نکند و از آنجا که خود ما هم از جمله مردمیم به موجب این دستور الهی در داوری بین خودمان و دیگران هم باید بر میزان عدل و داد استوار باشیم و اگر در داوری بین خودمان و دیگران که هوای نفس بیشتر دخالت می‌کند بتوانیم بر میزان عدالت استقامت ورزیم در عدل بین دیگران ـ اگر خدا بخواهد ـ موفق‌تر خواهیم بود.

اما در تعامل بین خودمان و دیگران حضرت علی علیه‌السّلام در همان وصیت به فرزند نازنینشان میزان عملی خوبی به دست می‌دهند و از آنجا که آن حضرت به حکم فرمایش نبوی: «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة»؛ من و علی دوپدر این امت هستیم، با شفقتی پدرانه نسبت به‌ امت اسلامی کلام خود را در تبیین این میزان بسط داده‌اند. و اینک فرمایش آن حضرت و ترجمه و شرح مختصر آن:

«یَا بُنَیَّ اِجْعَلْ نَفْسَكَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَكَ وَ بَیْنَ غَیْرِكَ»

پسرم! خود را در آنچه بین تو و دیگری است میزان و وسیله سنجش قرار بده.

«فَأَحْبِبْ لِغَیْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ اِكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا»

برای دیگری همان را دوست بدار که برای خود دوست داری و ناپسند بدار آنچه برای خود ناپسند داری.

«وَ لاَ تَظْلِمْ كَمَا لاَ تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ»

و ستم مکن همانسان که دوست نداری مورد ستم واقع شوی.

«وَ أَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ یُحسَنَ إِلَیْكَ»

نیکی کن به دیگران همانطور که دوست داری به تو نیکی شود.

«وَ اِسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَسْتَقْبِحُ مِنْ غَیْرِكَ»

و زشت بشمار از خود آنچه را از دیگران نسبت به خودت زشت می‌شماری.

«وَ اِرْضَ مِنَ اَلنَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ»

از مردم راضی شو به همان مقدار که از رفتار خودت نسبت به آنها راضی می‌شوی.

به راستی چه روشی عملی‌تر و چه وسیله‌ای در دسترس‌تر از اینکه ما خودمان را وسیله سنجش و میزان عملمان در تعامل با دیگران قرار دهیم؟ و هرچه می‌کنیم یا می‌خواهیم بکنیم، در رابطه با دیگران با این میزان بسنجیم و صادقانه خودمان ازخودمان بپرسیم و از خودمان پاسخ بگیریم؟ مثلا می‌خواهیم بدانیم با پدر و مادرمان چگونه رفتار کنیم، ببینیم دوست داریم فرزندانمان با ما چگونه رفتار کنند، ما هم با پدر و مادرمان همان‌گونه رفتار کنیم. برخوردمان با برادرانمان، معلمانمان، همسایگانمان چگونه باشد آنطور که دوست داریم برادرانمان، شاگردانمان و همسایگانمان با ما برخورد کنند.

این سخن حکمت‌آمیز کلی است و اگر صادقانه بدان عمل کنیم؟ حسن معاشرتمان را با دیگران در هرکجا و با هرکه باشد تضمین می‌کند و از همه مهمتر رضایت خداوندمان را با پیروی از دستوراتش که فرموده با مردم به عدالت رفتار کنیم به دست آورده‌ایم و زهی سعادت! [إِنَّ اللَّـهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ] (النساء ۴: ۵۸). خداوند به راستی چه خوب دستور می‌دهد و یا چه خوب نصیحت می‌کند! به قول آن بزرگ عزیز:

وه که چه زیبا خداوندیم هست

با خداوندیش پیوندیم هست

(عطار، منطق الطیر)

آیۀ قرآنی ما که مشتمل بر فرمان الهی و موعظه رحمانی بود با تذکر [إِنَّ اللَّـهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا] ختم می‌شود که ما را توجه دهند که آن مهربان خدای ما نه تنها فرمان می‌دهد و موعظه می‌کند که خود در همه حال شنوا و بینای اقوال و افعال ما هست و برای یاری و یاوری ما آماده و رسول گرام او و نبی خاتمش صلی‌الله‌علیه‌واله می‌فرماید:

«أَلإِحسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ، فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ»

یعنی احسان آن است که خدای را آنچنان عبادت کنی که همانا او را می‌بینی و اگر در این مقام نیستی و او را نمی‌بینی، پس آنطور عبادت کن که او ترا می‌بیند.

و براستی اگر از این نکته که همیشه در محضر خداوندیم و او ما را می‌بیند و همه اعمال ما را شاهده می‌کند هم غافل باشیم، آنوقت مورد خطاب قرانی [أَلَمْ يَعْلَم بِأَنَّ اللَّـهَ يَرَىٰ] قرار می‌گیریم که مخصوص مکذبین و روی برگردانندگان از حق است:

[أَرَأَيْتَ إِن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ * أَلَمْ يَعْلَم بِأَنَّ اللَّـهَ يَرَىٰ] (العلق ۹۶: ۱۳ ـ ۱۴)

آیا نمی‌داند که خدا می‌بیند؟! حضرت سیدالشهداء هم در دعای عرفه‌شان همان مقام اول را از حضرت حق تعالی مسألت می‌کنند، به این عبارت که:

«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ وَ أَسْعِدْنِي بِتَقْوَاكَ»

خداونگارا! مرا آن درجه از خشیت و آگاهی ده و چنانم قرار بده که همانا تو را می‌بینم و به تقوای خودت سعادتمندم گردان.

خدایا چنان کن سرانجام کار

توخشنود باشی و ما رستگار

(سعدی)

این جان عاریّت که به حافظ سپرده دوست

روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم

(حافظ)




پانویس

  1. ^به نظر می‌رسد ترجمه صحیح رقیب، نزدیک باشد نه مراقب.
  2. ^بحارالأنوار، ج 1، ص 225.
  3. ^ابن‌شعبه حرّانی، تحف العقول، ص 456.
  4. ^نهج البلاغه خطبه ۱۳۲.
    نظرات
    ارسال نظر
    درحال ارسال نظر ...