خانه
معرفی
نامه‌ها
یادداشت‌ها
سخنرانی‌ها
خاطرات
ارسال مطلب
تماس با ما

این خریداران مفلس را بهل

تاریخ: ۸ اردیبهشت ۱۳۶۶

این خریداران مفلس را بهل

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

[أَ لَیْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَه]‌ (الزمر ۳۹: ۳۶)

آیا خدا كفایت‌كننده بنده‌اش نیست؟

غیرت معشوقی آن اقتضا کرد که عاشق غیر او را دوست ندارد و به غیر او محتاج نشود.

[أَ لَیْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَه]‌

ای یک دلۀ صد دله دل یکدله کن

و ز هرچه به غیردوست دل را یله کن

[أَ لَیْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَه]‌

برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم

تقصیرهای رفته به خدمت ادا کنیم

بی مغز بود سر که نهادیم پیش خلق

دیگر فروتنی به در کبریا کنیم

[أَ لَیْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَه]‌

دارالشفای توبه نبسته است در هنوز

تا درد معصیت به تدارک دوا کنیم

روی از خدا به هرچه کنی شرک خالص است

توحید محض گر همه رو در خدا کنیم

(سعدی)

[أَ لَیْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَه]‌

بدو او را چو خواهی دید، پس دیده چه می‌داری؟

بدو چون زنده خواهی ماند پس جان را چه می‌مانی؟

(عراقی)

[أَ لَیْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَه]‌

[إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‌ مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ] (التوبه ۹: ۱۱۱)

در حقیقت، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به [بهاى‌] اینكه بهشت براى آنان باشد، خریده است‌.

مشتری من خدایست و مرا

می‌کشد بالا که الله اشتری

این خریداران مفلس را بِهِل

چه خریداری کند یک مشت گل؟!

(مولانا، دفتر دوم مثنوی معنوی)

(بِهِل یعنی ول کن) 

[أَ لَیْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَه]‌

مشو چون گوی سرگردان، فکن خود را در این میدان

رساند خود تو را چوگان، به جولانگاه یزدانی

(عراقی)

[أَ لَیْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَه]‌

«یَا عُدَّتِی عِنْدَ شِدَّتِی یَا مُونِسِی عِنْدَ وَحْشَتِی یَا دَلِیلِی عِنْدَ حَیْرَتِی یَا غَنَائِی عِنْدَ افْتِقَارِی یَا مَلْجَئِی عِنْدَ اضْطِرَارِی» (فرازهایی از بند یازدهم دعای جوشن کبیر).

اى توشه‌ام در سختى، اى همدم در وحشت، اى رهنمايم در سرگردانى، اى توانگرى‌ام در تنگدستی، اى پناهم در دماندگى.

[أَ لَیْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَه]‌

بندگانش با همه وجود خود کفایت او را مشاهده می‌کنند و فریاد [حَسْبِيَ اللَّه] (التوبه ۹: ۱۲۹)سر می‌دهند.

[أَ لَیْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَه]‌

فرزند عزیزم مجتبی!

سحرگاه پس از نماز صبح تذکر خود و تو را این نامه آغاز کردم و اینک نزدیک طلوع آفتاب است. تهران در هتل هما هستم. دیروز سحرگاه به هتل رسیدم و امروز شبانگاه اگر خدا بخواهد به مشهد مراجعت می‌کنم. در اسفند ماه که به دفتر نمایندگی بنیاد مستضعفان نیویورک در تهران مراجعه کردم، گفتند مشغول مکاتبه با نیویورک هستیم؛ چون فعلا محاضر اسناد رسمی تهران اوراق به زبان انگلیسی را گواهی امضاء نمی‌کنند و به من گفتند شما دو هفته دیگر تلفن کنید. قبل از عید نوروز تلفن کردم و به بعد از سیزده نوروز موکول کردند در این موقع تلفنی تماس گرفتم، گفتند فرم را امضاء کرده با پست بفرستید، ما جهت نیویورک می‌فرستیم و اینک که دیروز حضوراً مراجعه کردم مسئول مربوطه اظهار داشت روز قبل فرم شما را با نامه‌های دیگر یکجا به نیویورک فرستاده‌اند و معتقد بودند بیست روز طول می‌کشد تا برسد و اظهار داشتند مرکز نیویورک به پرداخت خود ادامه خواهد داد، ولی برای تکمیل پرونده فرمی را به من دادند که در محضر تهران طبق آن تعهد ثبتی بدهم و من دیروز اقدام کردم و امیدوارم از محضر امروز گرفته و رد کنم. از طریق مجید و مصطفی شنیدم قسمتی از آنچه در دانشکده قبلی خوانده بودی قبول کرده‌اند و مدت فوق لیسانست کوتاهتر می‌شود؛ خوشحال شدیم.

خدایت نگهدار

۸ اردیبهشت ۱۳۶۶

    نظرات
    ارسال نظر
    درحال ارسال نظر ...