خانه
معرفی
نامه‌ها
یادداشت‌ها
سخنرانی‌ها
خاطرات
ارسال مطلب
تماس با ما

برافروز از کرم نوری

تاریخ: ۱۱ دی ۱۳۸۹

برافروز از کرم نوری

بسم الله الرحمن الرحیم

شبانگاه ۱۱ دی‌ماه ۱۳۸۹ در منزل عمو جان محمد آقا:

[يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً * وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً] (الأحزاب ۳۳: ۴۶)

اى پيامبر، ما تو را گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستاديم، و دعوت‌كننده به سوى خدا به فرمان او، و چراغى تابناك.

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن

مگر آنکه شمع رویت به رهم چراغ دارد

(حافظ)

قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن

ظلمات است بترس از خطر گمراهی

(حافظ)

بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم

مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم

زان جا که فیض جام سعادت فروغ توست

بیرون شدی نمای ز ظلمات حیرتم

(حافظ)

***

همان شبانگاه ۱۱ دی‌ماه ۱۳۸۹:

شنیدم کُاشْتری گُم شُد، زِ کُردی در بیابانی

بَسی اُشتُر بِجُست از هر سویی و آورد تاوانی

چو اُشتُر را ندید، از غَم بِخُفت اَنْدَر کنارِ رَه

دِلَش از حَسرَتِ اُشتُر میانِ صد پَریشانی

در آخِر چون دَرآمَد شب، بِجَست از خواب و دلْ پُرغَم

بَرآمَد گویِ مَهْ تابان، زِ رویِ چَرخِ چوگانی

به نورِ مَهْ بِدید اُشتُر، میان راه اِسْتاده

زِشادی آمدش گریه، بِسانِ ابرِ نیسانی

خداوندا دَرین مَنْزِل بَراَفْروز از کَرَم نوری

که تا گُم کردهٔ خود را بِیابَد عقلِ انسانی

حدیث اشتری گم شد به عقل اندر کجا گنجد

بجو اسرار این معنا اگر مرد سخندانی

دل عطار عمری شد که امیدی همی دارد

کجا زیبد ز فضل تو گرش نومید گردانی

(قصاید عطار نیشابوری)


    نظرات
    ارسال نظر
    درحال ارسال نظر ...