خانه
معرفی
نامه‌ها
یادداشت‌ها
سخنرانی‌ها
خاطرات
ارسال مطلب
تماس با ما

بنده‌ام بنده ولی بی‌خردم

تاریخ: ۱۹ آذر ۱۳۶۲

بنده‌ام بنده ولی بی‌خردم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

علی بن موسی الرضا علیه‌السلام فرمود:

«اذا قال العبد بسم الله؛ فمعناه: وسّمت نفسی بسمة ربی» [۱]

وقتی بنده «بسم الله» می‌گوید یعنی می‌گوید بر خود داغِ بندگی خداوندگار خود را زدم.

و چه عزتی در بندگی اوست و چه فخر و نازی به چنین خداوندگار، یعنی به داشتن چنین خداوندگاری می‌توان داشت. شاید این را قبلاً هم به تکرار برایت نوشته‌ام ولی این تکرار هر چه بیشتر بهتر:

«سبحان ربّی العظیم و بحمده. سبحان ربّی الأعلی و بحمده»

تسبیح و تنزیه مر خداوندگار بزرگ و برترم را و سپاس و ستایشش که این تسبیح و تحمید را به ما آموخت و ما را اهل حمد قرار داد.

چقدر این کلمات برای اهل آن لذت بخش است.

«یا مَنْ ذِكْرُهُ حُلْو» [۲]؛ ای کسی که یادش شیرین است. «مَا أَلَذَّ خَوَاطِرَ الْإِلْهَامِ بِذِكْرِكَ عَلَى الْقُلُوب» [۳]؛ خدايا چه لذّت بخش است در دلها خاطرات الهام گرفته از يادت.

شیخ عبدالله انصاری می فرماید: «چون در تو نگرم پادشاهم تاج بر سر و چون در خود نگرم خاکم و از خاک کمتر.»

چه شادی از این برتر که او اذن داده و دستور داده که ما او را «ربّی» خطاب کنیم و خدای منش بخوانیم و به رحمان و رحیمش بستائیم و قریب و مجبیش بدانیم و خود را از آنِ او بدانیم.

خورشید توئی و ذره مائیم

بی‌ روی تو رویْ کی نمائیم

(ذره‌ها در هوا در تابش آفتاب دیده می‌شوند و روی می‌نمایند)

چون تو صنم و چو ما شمن نیست

شهری و گلی توئی و مائیم

(صنم یعنی بت وشَمَن یعنی بت‌پرست)

آخر نه ز گلبن تو خاریم

آخر نه ز باغ تو گیائیم

(و در هرحال از توایم)

بادی داریم در سر ایراک

در پیش سگ تو خاک پائیم

(بادی داریم در سر یعنی غرور و فخری داریم؛ ایراک یعنی زیرا که)

آب رخ ما مبر از یراک

با خاک در تو آشنائیم

بعد از چند خط دیگر:

از شیر فلک چه باک داریم

چون با سگ کویت آشنائیم

(از غزلیات سنائی)

فرزندم!

از او بخواه و می‌خواهم که به کمال عنایت و محض فضل و کرم خود ما را از نسبت‌مان با حضرت خود غافل نسازد! آری! ما به او منسوب هستیم حضرتش

[يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ...] (الزمر ۳۹: ۵۳)

«اى بندگان من -كه بر خويشتن زياده‌روى روا داشته‌ايد.»

می‌گوید و با این همه اسراف نسبتِ بندگی خودش را از ما سلب نمی‌کند و با همه لطف می‌گوید:

[...لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً] (الزمر ۳۹: ۵۳)

از رحمت خدا نوميد مشويد. در حقيقت، خدا همه گناهان را مى‌آمرزد.

بنده‌ام بنده ولی بی‌خِردم

با همه بی‌خردی خواجه مرا می‌خردم![۴]

چه خواجه کریمی!

مجتبی جان! در اینجا بحمداله همه خوب هستند. مامان امروز که جمعه بود مرا به نوشتن این نامه واداشت. خانم جان همیشه به دعا یادت دارند و دیگران نیز. تصور می‌کنم فرم ارزی ترا در نامه قبلی برایت فرستادم که پر کرده اعاده کنی، در آن مورد بنویس.

خدایت نگهدار

پدرت مرتضی

صبح شنبه نوزدهم آذر ۱۳۶۲

پانویس

  1. ^میبدی،‌ كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج 1، ص 28.
  2. ^فراز  48دعای جوشن کبیر.
  3. ^فرازی از مناجات العارفین امام سجاد علیهالسلام.
  4. ^

    در دفتر چهارم مثنوی معنوی می‌خوانیم:

    بنده‌ام بنده، ولی بی‌خردم

    خواجه با بی‌خردی می‌خردم

    خواجه‌ام دید و پسندید و خرید

    بود واقف به همه نیک و بدم

    نظرات
    ارسال نظر
    درحال ارسال نظر ...