اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ای نام تو بهترین سرآغاز
بی نام تو نامه چون کنم باز
ای یاد تو مونس روانم
جزیاد تو نیست بر زبانم
(نظامی، ابیات آغازین لیلی و مجنون)
مجتبی جان!
سلام و خدایت سلامت بدارد.
[یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ] (الشعراء ۲۶: ۸۸ ـ ۸۹)
روزى كه هیچ مال و فرزندى سود نمىدهد، مگر كسى كه دلى پاك به سوى خدا بیاورد.
حضرت علی علیهالسّلام در مورد گروهی از مردان خدا میفرمایند:
«یَرَوْنَ أَهْلَ الدُّنْیَا یُعَظِّمُونَ مَوْتَ أَجْسَادِهِمْ وَ هُمْ أَشَدُّ إِعْظَاماً لِمَوْتِ قُلُوبِ أَحْیَائِهِم» [۱]
میبینند که مردم خیلی مرگ بدنهاشان را بزرگ میشمارند (اهمیت میدهند) ولی اینان، این مردان خدا، مرگ دلهای زندهشان را خیلی بیشتر اهمیت میدهند که
[رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا] (آل عمران ۳: ۸)
پروردگارا، پس از آنكه ما را هدایت كردى، دلهایمان را دستخوش انحراف مگردان.
مردم بیماری جز بیماری تن نمیشناسند ولی خداوند از
[فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً] ( البقره ۲: ۱۰)
در دلهایشان مرضى است؛ و خدا بر مرضشان افزود.
سخن میگوید و از [إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ] یاد میکند. پس آنجا هم که از قول ابراهیم علیهوعلینبیناوآلهالسّلاموالصلوة خداوند در قرآن میفرماید: [وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ] (الشعراء ۲۶: ۸۰) نظر فقط به بیماری و شفای تن نیست که حضرت او به مرض و شفای قلب خیلی بیشتر اهمیت میدهد و در قرآن [إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ] دنبالۀ همان سخن ابراهیم است. حال میتوانیم بفهمیم که آنجا هم که حضرت ابراهیم میگوید:
[فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لی إِلاَّ رَبَّ الْعالَمینَ * الَّذی خَلَقَنی فَهُوَ یَهْدینِ * وَ الَّذی هُوَ یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ] (الشعراء ۲۶: ۷۷ ـ ۷۹)
قطعاً همه آنها ـ جز پروردگار جهانیان ـ دشمن منند. آن كس كه مرا آفریده و همو راهنماییم مىكند، و آن كس كه او به من خوراک مىدهد و سیرابم مىگرداند،
باز منظور از قسمت اخیر فقط نان و آب نیست که از آنِ بدن است بلکه جان را هم خودْ غذا و شرابی است و آنجا که از رسول خدا صلواتاللهعلیهوعلیآلهوسلّم نقل شده که فرمودند:
«إِنِّی أَبِیتُ عِنْدَ رَبِّی وَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِی» [۲]
من شب را نزد پروردگارم به صبح میرسانم و او مرا میخوراند و میآشامد.
مسلماً آن خوراک و شراب از سطح و جنس خوراک و شراب مثل منی بالاتر است که به قول ملای رومی:
بر سماع راست، هر کی چیر نیست
لقمۀ هر مرغکی انجیر نیست
(دفتر اول مثنوی معنوی)
مجتبی جان!
این نامه را در سالن فرودگاه فرانکفورت در راه عزیمت به تهران نوشتم.
ساعت سه بعدازظهر شنبه هفتم شهریور ۱۳۶۶ است. ساعت یازدهونیم تقریباً مونیخ را ترک کرده از مصطفی جان و مجید جان و مامی و تبسّم جان و فریبا و زهرا جان خداحافظی کردم. ترا هم چون آنان به خدا میسپارم و توفیق و سلامت و سعادت دوجهانی همهتان و خود را از خداوند متعال مسألت دارم.
الآن بلندگو برای رفتن به سالن پرواز دعوت میکرد.
پدرت مرتضی