بسم الله الرحمن الرحیم
ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هر که دید آن سرو سیم اندام را
با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره برد آرام را
(حافظ)
سوز دل اشک روان آه سحر
این همه از اثر لطف شما میبینم
(حافظ)
یک دم زدن از حال تو غافل نیم ای دوست
صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی
هل رأيتم يا سادتى او سمعتم
أنّ ضدّين قطّ يجتمعان
لو ترانا برامة نتعاطى
أكؤسا للهوى بغير بنان
و الهوى بيننا يسوق حديثا
طيّبا مطربا بغير لسان
لرأيتم ما يذهب العقل فيه
يمن و العراق معتنقان
احبّك حبّين حبّ الهوى
و حبّا لانّك اهل لذاكا
فامّا الّذي هو حبّ الهوى
فشغلى بذكرك عمّن سواكا
و امّا الّذي أنت اهل له
فكشفك للحجب حتّى اراكا
فلا الحمد في ذا و لا ذاك لي
و لكن لك الحمد في ذا و ذاكا
(رابعه عدويه)[۲]
محییالدین عربی، ترجمان الأشواق، ابیات ۱۹ تا ۲۲:
۱۹- اى سرورانم آيا ديده و شنيدهايد كه هرگز دو رقيب و دو ضد با يكديگر متحد شوند.
۲۰- آيا ما را در راما ديدهاى كه جامهاى شراب عشق را بدون ناخنهاى انگشتان به ديگرى تقديم دارد.
۲۱- و عشق بىزبان سخن شيرين و لذتبخش را در ميان ما بازگو كرد.
۲۲- اگر مىديديد چيزى را ديده بوديد، كه عقل در آنجا راه ندارد بدين معنى يمن و عراق كه رقيب و ضد يكديگرند متحد گشته و يكديگر را در آغوش گرفتند.
ترجمه شعر چنین است:
تو را دو گونه دوست دارم، یکی به دلیل علاقه به تو و دیگری برای این که دوست داشتنی هستی.
دوستی از روی علاقه تا آنجاست که غیر تو را از یادم برده است.
دوست داشتنی بودنت نیز به این دلیل است که پردهها برداشته شده و میبینمت.
نه شکرانه اولی از من است و نه دومی که هر دو حمد نیز لایق خود تو است.