خانه
معرفی
نامه‌ها
یادداشت‌ها
سخنرانی‌ها
خاطرات
ارسال مطلب
تماس با ما

خوشا دردی!که درمانش تو باشی

تاریخ: ۲۶ مهر ۱۳۵۳

خوشا دردی!که درمانش تو باشی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

[فَاصْبِرْ عَلى‌ ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى‌ * وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‌ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى‌ * وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى‌] (طه ۲۰: ۱۳۱-۱۳۳)

پس بر آنچه مى‌گويند شكيبا باش، و پيش از بر آمدن آفتاب و قبل از فرو شدن آن، با ستايش پروردگارت [او را] تسبيح گوى، و برخى از ساعات شب و حوالى روز را به نيايش پرداز، باشد كه خشنود گردى. و زنهار به سوى آنچه اصنافى از ايشان را از آن برخوردار كرديم [و فقط] زيور زندگى دنياست تا ايشان را در آن بيازماييم، ديدگان خود مدوز، و [بدان كه‌] روزىِ پروردگار تو بهتر و پايدارتر است. و كسان خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شكيبا باش. ما از تو جوياى روزى نيستيم، ما به تو روزى مى‌دهيم، و فرجام [نيك‌] براى پرهيزگارى است.

خوشا دردی!که درمانش تو باشی

خوشا راهی! که پایانش تو باشی

خوشا چشمی!که رخسار تو بیند

خوشا ملکی! که سلطانش تو باشی

خوشا آن دل! که دلدارش تو گردی

خوشا جانی! که جانانش تو باشی

خوشی و خرّمی و کامرانی

کسی دارد که خواهانش تو باشی

چه خوش باشد دل امیدواری

که امید دل و جانش تو باشی!

همه شادی و عشرت باشد، ای دوست

در آن خانه که مهمانش تو باشی

گل و گلزار خوش آید کسی را

که گلزار و گلستانش تو باشی

چه باک آید ز کس؟ آن را که او را

نگهدار و نگهبانش تو باشی

(از غزلیات فخرالدین عراقی)

فرزند عزیزکم!

خدایت نگهدار و نگهبان باد. پس از آن هفته که دو نامه در آغاز و انجامش از تو داشتیم دیگر از تو نامه‌ای نداریم. ۲۲ روز است فقط دیروز عمو حمید از تهران خبر وصول نامه تو را برای خودش داده بود، تصور می‌کنیم علت آشفتگی وضع پُست باشد. ولی برای آنکه مرتب از تو نامه داشته باشیم و مخصوصاً دل مامی از این جهت آسایش و و آرامش بیشتری احساس کند، همه هفته برای ما بنویس ولو اینکه کوتاه و یا کارت پستال باشد و این کار را مرتب انجام بده. نه اینکه منتظر نامه و پاسخ دادن به آن باشی چون گرچه ما سعی می‌کنیم مرتب بنویسیم ولی ممکن است وصول آن به دست تو نامرتب باشد. همه حالشان خوب است و اخبار را مامی برایت می‌نویسد.

مرتضی

صبح جمعه دوم شوال و بیست و ششم مهرماه ۱۳۵۳

***

مصطفی عزیزم!

مدتی است از تو نامه نداریم و امیدوارم همین روزها برسد. به نظرم پُست مشهد خراب است. چون به تهران نامه خوب می‌رسد. خُب ان شاالله خوش و خرم باشی همه ما خوب و منتظر نامه تو هستیم که ببینیم تو چگونه می‌گذرانی.

باری عزیزم اولاً عیدت مبارک و خداوند به تو توفیق بدهد. همان طور که در نامه قبلی برایت نوشته بودم عروسی طاهر سر گرفت و شب عید فطر که قرار بود بابا و عموها یعنی مردانه بروند منزل آقای بامداد برای گفت‌وگو. خلاصه چون محمود خیال کرده بود همان روز نامزدی هم هست، به آنها گفته بود و خلاصه محمود آمد و خبر داد که آنجا منتظر هستند و ما خانم‌ها که خلاصه همه شب عید برای نامزدی رفتیم و قبلاً حلقه هم خریده بودند و گل و شیرینی و جای شما بسیار خالی بود پسری هم آقای بامداد دارند هم سن تو که می‌خواهد سپاهی برود و در دبیرستان دانش و هنر دیپلم گرفته. خلاصه آنها هم مهمان غریبه نداشتند؛ خودشان بودند و منزل آقای رحیم پور که دوست هستند و ماهم خودمان با بچه‌ها و آقاها و عمو حسن آقا و علی آقا که جمعا چهل نفر بودیم. جایت خالی! مراسم انجام شد؛ مجتبی و محمود عکس  و اسلاید گرفتند که إن‌شاءالله برایت می‌فرستم. بعد از آنجا همه بلند شدیم و از پدر و مادر عروس خواستیم عروس را ببریم و آخر شب برگردانیم خلاصه چهار ماشین حرکت کرد و عروس داماد در جلو. باز بگویم که جایت خالی بود راستی قبل از اینکه برویم خانه آقای بامداد به حمید تهران تلفن کردیم که ما عازم هستیم.

راستی حمید را گفته بودیم بیاید به مشهد ولی با اینکه خیلی دلش می‌خواست نتوانسته بود. باری شماره تلفن منزل آقای بامداد را به حمید دادیم بعد از مراسم حمید تلفنی کرد و تبریک گفت.

مادرت

    نظرات
    ارسال نظر
    درحال ارسال نظر ...