خانه
معرفی
نامه‌ها
یادداشت‌ها
سخنرانی‌ها
خاطرات
ارسال مطلب
تماس با ما

در نهانخانه عیانست مرا دلداری

تاریخ: ۲۷ خرداد ۱۳۶۱

در نهانخانه عیانست مرا دلداری

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

مجتبی عزیزم!

سلام که خدایت سلامت و سعادت در دو جهان عطا کند. فکر می‌کنم با رسیدن این نامه مصطفی حرکت کرده باشد و تو تنها مانده باشی همیشه بخوان [رَبِّ لا تَذَرْني‌ فَرْداً] (الأنبیاء ۲۱: ۸۹) ؛ خدایا مرا تنها مگذار. اگر او یار و یاور تو باشد دیگر چه تنهائی؟! سعی کن با خدای خود خوی فراکنی و با یاد او انس گیری که او همیشه و در هر جای با توست.

[وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم] (الحدید ۵۷: ۴)

و هر كجا باشيد او با شماست.

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم

دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

(حافظ)

[وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي‌ وَ لْيُؤْمِنُوا بي‌ لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ] (البقره ۲: ۱۸۶)

و هرگاه بندگان من از من پرسند پس من نزدیکم. به ندای خواننده پاسخ می‌دهم هرگاه که مرا بخواند. پس از من طلب اجابت کنند و مرا باور کنند.

راستی چه خدای مهربانی! این همه مهر و محبت که از این و آن می‌بینیم پرتویی از مهر اوست که از دریچه این و آن بر ما می‌تابد و او از همه مهربانتر است.

مهربان خدایا! ما را به خودمان وامگذار و از یاد خودت ما را غافل روا مدار و چه خوشند آنان که همیشه تو را و یاد تو را در دل دارند.

در نهانخانه عیانست مرا دلداری

که مرا می‌دهد از غیر خودش بیزاری

من گرفتار رخ روزم و زلف شب او

غیر از این روز و شبم نیست مرا بازاری

                                (ابوالقاسم الهی)

از پدر من است و مقصود از نهانخانه، دل است.

به خدایت می‌سپارم که:

[فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمين‌] (یوسف ۱۲: ۱۴)

پس خدا بهترين نگهبان است، و اوست مهربانترين مهربانان.

و تکمیل نامه را به مامی و مجید می‌گذارم و سعی می‌کنم از این پس هر هفته با تو از او گفتگو کنم.

هفت صبح چهارشنبه بیست و ششم خرداد.

مرتضی

برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم

تقصیرهای رفته به خدمت قضا کنیم

بی‌مغز بود سر که نهادیم پیش خلق

دیگر فرونتی بدر کبریا کنیم

پیراهن خلاف به دست مراجعت

یکتا کنیم و پشت عبادت دوتا کنیم

دارالشفای توبه نبسته است در هنوز

تا درد معصیت به تدارک دوا کنیم

روی از خدا بهر چه کنی شرک خالص است

توحید محض کز همه رو در خدا کنیم

(سعدی، غزلیات )

[إِنَّ الَّذينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ * وَ الَّذينَ هُمْ بِآياتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ * وَ الَّذينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا يُشْرِكُونَ] (المؤمنون ۲۳: ۵۷ ـ ۵۹)

در حقيقت، كسانى كه از بيم پروردگارشان هراسانند، و كسانى كه به نشانه‌هاى پروردگارشان ايمان مى‌آورند، و آنان كه به پروردگارشان شرك نمى‌آورند.

[إِنَّ إِبْراهيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكينَ * شاكِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ * وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحينَ * ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ] (النحل ۱۶: ۱۲۰ ـ ۱۲۳)

به راستى ابراهيم، پيشوايى مطيع خدا [و] حق‌گراى بود و از مشركان نبود. [و] نعمتهاى او را شكرگزار بود. [خدا] او را برگزيد و به راهى راست هدايتش كرد. و در دنيا به او نيكويى و [نعمت‌] داديم و در آخرت [نيز] از صالحین خواهد بود. سپس به تو وحى كرديم كه: «از آيين ابراهيم حق‌گراى پيروى كن، [چرا كه‌] او از مشركان نبود.»


[قُلْ هذِهِ سَبيلي‌ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‌ بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني‌ وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ] (یوسف ۱۲: ۱۰۸)

بگو: «اين است راه من، كه من و هر كس (پيروى‌ام) كرد با بينايى به سوى خدا دعوت مى‌كنيم، و منزّه است خدا، و من از مشركان نيستم.»

[قُلْ إِنَّني‌ هَداني‌ رَبِّي إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ ديناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ * قُلْ إِنَّ صَلاتي‌ وَ نُسُكي‌ وَ مَحْيايَ وَ مَماتي‌ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ *  لا شَريكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمينَ * قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغي‌ رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْ‌ء] (الأنعام ۶: ۱۶۱ ـ ۱۶۴)

بگو: «آرى! پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده است: دينى پايدار، آيين ابراهيمِ حق‌گراى! و او از مشركان نبود.» بگو: «در حقيقت، نماز من و [ساير] عبادات من و زندگى و مرگ من، براى خدا، پروردگار جهانيان است. [كه‌] او را شريكى نيست، و بر اين [كار] دستور يافته‌ام، و من نخستين مسلمانم.» بگو: «آيا جز خدا پروردگارى بجويم؟ با اينكه او پروردگار هر چيزى است».

مامی و مجید نامه را پر نکرده بودند و نامه مستقل خواهند نوشت؛ امروز صبح تلفنی صحبت کردند.  متشکرم.

بعدا هم شماره تلفن تو را بدانم.

عصر پنجشنبه بیست و هفتم خرداد ۱۳۶۱

مرتضی

اندران کوی که سرها همه شد خاک آنجا

جهد کن زود برس ای دل غمناک آنجا

در خرابات مغان جای هوسناکان نیست

دل پرخون طلبند و تن صدچاک آنجا

(ملّا احمد نراقی)

    نظرات
    ارسال نظر
    درحال ارسال نظر ...