خانه
معرفی
نامه‌ها
یادداشت‌ها
سخنرانی‌ها
خاطرات
ارسال مطلب
تماس با ما

دست رحمت

تاریخ: ۲۱ اسفند ۱۳۷۷

دست رحمت

بسم الله الرحمن الرحیم

می‌ندانی پر این مرغ دلم

کی برویانید و حل شد مشکلم؟

آن دمی کز شش جهت تیران پران

بر دل این مرغِ دل می‌شد نهان

دل چو ره از شش جهت بربسته دید

خویش را و پر را بشکسته دید

آن زمان درخود فرورفت و ندید

غیر آن دلبر که دل می‌پرورید

خویش را بی‌خویش و بی‌پر عرضه داد

سر به پای دلبر دل برنهاد

دلبر دل چون که دل را خسته دید

مرغ خود را بی‌پر و بشکسته دید

دست رحمت بر پر و بالش کشید

مرغ دل خود را بر اوجی تازه دید

می‌پرد در اوجِ رحمت، ای حمید

از حضیض فرش تا عرش مجید

(مرحوم ابوالقاسم الهی)

دَوَاؤُكَ فِيكَ وَ مَا تَشْعُرُ

وَ دَاؤُكَ مِنْكَ وَ مَا تَنْظُرُ

وَ أَنْتَ الْكِتَابُ الْمُبِينُ الَّذِي

بِأَحْرُفِهِ يَظْهَرُ الْمُضْمَر

وَ تَحْسَبُ أَنَّكَ جِرْمٌ صَغِيرٌ

وَ فِيكَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَكْبَرُ[۱]

(منسوب به امیرالمؤمنین علیه‌السّلام)

کُنْ عَنْ هُمُومِک مُعْرضاً

وَکِلِ الْأُمورَ إلیَ القضا

و لَرُّبَّ امرٍ مُتعِبٍ

لَکَ فی عَواقِبِه رضا

اللّهُ یفعلُ ما یَشاء

فلاتکُنْ مُتعرضّاً[۲]

(منسوب به 

امیرالمؤمنین 

علیه‌السّلام)

خوشا آندم که مو بنده‌یْ تو باشم

ز دیده آب در راه تو پاشم

به مژگان راه را جارو نمایم

به‌امیدی که مقبول تو باشم

(بابا طاهر)

همی گفتِ مو هم از تو در آیه

همه آوای مو بانگ درایه

تو سازیدی درای[۳] این وجودم

بجنبانی که تا بانگش در آیه

(مرحوم ابوالقاسم الهی)

عوعوکنان بر درت هر دم بسایم سری

در کوی تو می‌دوم تا استخوانم دهی

من سگ کوی توام جز تو ندارم کسی

از در خویشم مران ای تو خدای رهی

(مرحوم ابوالقاسم الهی)

خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم

به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم

زاد راه حرم وصل نداریم مگر

به گدایی ز در میکده زادی طلبیم

اشک آلوده ما گر چه روان است ولی

به رسالت سوی او پاک نهادی طلبیم

لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام

اگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم

چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد

ما به امید غمت خاطر شادی طلبیم

بر در مدرسه تا چند نشینی حافظ

خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم

قاصد منزل سلمی که سلامت بادش

چه شود گر به سلامی دل ما شاد کند

(حافظ)

دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل

مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان

کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز

تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان

(حافظ)

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست

که هرچه بر سر ما می رود ارادت اوست

(حافظ)

گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد

بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی

از پای تا سرت همه نور خدا شود

در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

(حافظ)

بوالهوسی گفت به ليلی به طنز

رو که چنين قابل و موزون نه‌ای

ليلی از اين حال بخنديد و گفت

با تو چه گويم که تو مجنون نه‌ای

(از حسن دهلوی به نقل از کشکول شيخ بهایی)

گفت ليلی را خليفه کان تویی

کز تو مجنون شد پريشان و غوی

از دگر خوبان تو افزون نيستی

گفت: خامش، چون تو مجنون نيستی

با خودی تو ليک مجنون بی‌خود است

در طريق عشق بيداری بد است

(مولانا، دفتر اول مثنوی معنوی)

به مجنون گفت روزی عیب‌جویی

که پیدا کن به از لیلی نکویی

که لیلی گر چه در چشم تو حوریست

به هر جزوی ز حسن او قصوریست

ز حرف عیب‌جو مجنون برآشفت

در آن آشفتگی خندان شد و گفت

اگر در دیدهٔ مجنون نشینی

به غیر از خوبی لیلی نبینی

(وحشی بافقی)








پانویس

  1. ^

    اى انسان، داروى تو در درونت وجود دارد در حالی‌که تو نمی‌دانى و دردت هم از خودت می‌باشد اما نمی‌بينى.

    اى انسان، تو كتاب روشنى هستى كه با حروفش هر پنهانى آشکار می‌شود.

    آيا گمان می‌كنى كه تو موجود كوچكى هستى در حالى‌كه دنیای بزرگی در تو نهفته است؟!

  2. ^

    مرحوم مهندس الهی در یادداشتی دیگر این ابیات را اینگونه معنا نموده‌اند:

    باش از غم‌هایت دوری کننده * و واگذار کارها را به قضای الهی.

    پس هر آینه چه بسیار کار رنج‌دهنده‌ای * که برای تو در دنباله‌های آن خوشنودی است.

    خداوند می‌کند آنچه را می‌خواهد * پس تو نباش اعتراض‌کننده.

  3. ^درا: زنگ بزرگ که بر گردن چهارپایان ببندند؛ جرس.
    نظرات
    ارسال نظر
    درحال ارسال نظر ...