خانه
معرفی
نامه‌ها
یادداشت‌ها
سخنرانی‌ها
خاطرات
ارسال مطلب
تماس با ما

ساکن و باشنده شدم

تاریخ: ۲۱ آذر ۱۳۸۹

ساکن و باشنده شدم

بسم الله الرحمن الرحیم

۲۱ آذر ماه ۱۳۸۹ مشهد:

هر نقش که بر تختهٔ هستی پیداست

آن صورت آن کس است کان نقش آراست

دریای کهن چو بر زند موجی نو

موجش خوانند و در حقیقت دریاست

(بابا افضل کاشانی)

مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن

گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم

(مولانا، دیوان شمس تبریزی)

تو که ناخوانده‌ای علم سماوات

تو که نابرده‌ای ره در خرابات

تو که سود و زیان خود ندانی

به یاران کی رسی هیهات هیهات

(باباطاهر)

[كثرت و اختلاف صور امواج بحر را متكثر نگرداند، اسماء مسما را من كل الوجوه متعدد نكند،] دريا نفس زند بخار گويند، متراكم شود ابر خوانند، فروچكد بارانش نام نهند، جمع شود و به دريا پيوندد، همان دريا بود كه بود:

فالبحرُ بحرٌ على ما كان فى قدم

إن الحوادثَ أمواجٌ و أنهارٌ [۱]

از لمعات عراقی [۲]

گر دیگران به عیش و طرب خرّمند و شاد

ما را غم نگار بود مایۀ سرور

(حافظ)

لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام

اگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم

پانویس

  1. ^دریا دریاست همانگونه که از قدیم بوده است، مخلوقات جملگی موج‌ها و رودها هستند.
  2. ^کلیات عراقی، ص ۳۸۰.
    نظرات
    ارسال نظر
    درحال ارسال نظر ...