بسم الله الرحمن الرحیم
۱۹ آذرماه ۱۳۸۹ مشهد:
اشعار ذیل در قرة العیون مرحوم فیض کاشانی آمده است:
حجاب روى تو هم روى توست در همه حال
نهانى از همه عالم ز بسكه پيدائى
***
آنچه پیش تو بیش از آن ره نیست
غایت فکر توست الله نیست
(سنائی غزنوی)
***
قال امیرالمؤمنین علیهالسّلام:
دَوَاؤُكَ فِيكَ وَ مَا تَشْعُرُ
وَ دَاؤُكَ مِنْكَ وَ مَا تَنْظُرُ
وَ أَنْتَ الْكِتَابُ الْمُبِينُ الَّذِي
بِأَحْرُفِهِ يَظْهَرُ الْمُضْمَر
وَ تَحْسَبُ أَنَّكَ جِرْمٌ صَغِيرٌ
وَ فِيكَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَكْبَرُ
***
خواهم بكنم گنه نخواهم نكنم
خواهم بكنم توبه نخواهم شكنم
ليكن چو نخواهم نتوانم خواهم
خواهم نتوانم كه نخواهم چه كنم
[وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ] (الانسان ۷۶: ۳۰)
و شما چيزى را نمىخواهيد، مگر آن كه خدا بخواهد.
***
زبس بستم خيال تو تو گشتم پاي تا سر من
تو آمد رفته رفته رفت من آهسته آهسته
عشق بگرفت مرا از من و بنشست بهجاي
سيّئاتم ستدند و حسناتم دادند
***
هر جميلي كه بديديم بدو يار شديم
هر جمالي كه شنيديم گرفتار شديم
كبرياي حرم حسن تو چون روي نمود
چار تكبير زديم از همه بيزار شديم
مصحف روي و حديث لبت از ياد ببرد
هر چه خوانديم و دگر برسرتكرارشديم
هر چه دادند به ما از دگري بهتر بود
تا سزاوار سراپردۀ اسرار شديم
از خود فیض
***
دوست نزديكتر از من به من است
وين عجبتر كه من از وى دورم
چه كنم با كه توان گفت كه يار
در كنار من و من مهجورم
از گلستان سعدی
***
در قرة العیون ص ۳۶۹:
وَرَدَ فی الحدیث القدسیّ : «مَن طَلَبَنی وَجَدَنی و مَنْ وَجَدَنی عَرَفَني وَ مَنْ عَرَفَني أحَبَّني و مَنْ أحَبَّني عَشَقَني و مَن عَشَقَنى عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلَّىَ دِيَتُهُ وَ مَن عَلَىَّ دِيَتُهُ فَأنَا دِيَتُه»
در حدیث قدسی آمده است: هرکه مرا جوید مرا خواهد یافت و هرکه مرا بیابد خواهد شناخت و هر که مرا شناسد مرا دوست بدارد و هرکه مرا دوست بدارد عاشق من گردد و هرکه عاشقم گردد عاشقش خواهم شد و هرکه را عاشق شوم او را خواهم کُشت و هر که را بکُشم دیهاش بر عهده من است و هرکه دیه اش بر عهده من است من خود خونبهاى اويم.
از [خطبه ۲۲۴] نهج البلاغه:
«مَا لِعَلِيٍّ وَ نَعِيمٍ يَفْنَى وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَى.»
على را با نعمتى كه نابود مىشود، و با لذتى كه باقی نماند چه کار؟!