خانه
معرفی
نامه‌ها
یادداشت‌ها
سخنرانی‌ها
خاطرات
ارسال مطلب
تماس با ما

سرتاسر عالم را گلزار تو می‌بینم

سرتاسر عالم را گلزار تو می‌بینم

مصطفی عزیزم!

السلام علیک و رحمت الله و برکاته

نامه اخیرت را شاید حدود دو هفته باشد دریافت کرده‌ام و به قصد آنکه پاسخت را هر چه زودتر بنویسم، نامه‌ات با خود برداشتم ولی موفق به پاسخ نشدم. تا هم اکنون که عازم به این امر شدم هرچه گشتم نامه‌ات را نیافتم! ولی یادم هست که نوشته بودی دلت می‌خواست و لو چند ساعتی اینجا می‌بودی و با هم صحبت می‌کردیم. این آرزو در من نیز هست ولی فرزند عزیزم پدر تو امروز از تو دور است و فردا ممکن است دورتر باشد!

«هو بدّک اللازم فألزم بدّک» [۱]

ناگزیر تو اوست ملازم او باش.

چه سعادتی است اگر به لطف او او را بشناسیم؛ به او خو کنیم؛ با او سخن گوییم و از او سخن شنویم. اگر خواستید با خدا سخن بگویید نماز بخوانید و اگر خواستید خدا با شما سخن بگوید قرآن بخوانید. همچنین سخن مردان خدا را بشنو که همه از او گویند و چه خوش گویند:

حسن رخ مه‌رویان از روی تو می‌بینم

دلجوئی دلداران از خوی تو می‌بینم

هرجا که بود نوری از پرتو روی تست

هر جا که بود آبی از جوی تو می‌بینم

چشم خوش خوبان را بیمار تو می‌دانم

محراب دو عالم را ابروی تو می‌بینم

بلبل به گلستانها از بهر تو می‌نالد

بوی گل و ریحانها از بوی تو می‌بینم

(غزل ۶۵۶ دیوان فیض کاشانی)

در چهرهٔ مهرویان انوار تو می‌بینم

در لعل گهر باران گفتار تو می‌بینم

هرجا که روم نالم چون بلبل شوریده

سرتاسر عالم را گلزار تو می‌بینم

پروانه بگرد شمع جویای جمال تو

بلبل بگلستانها هم زار تو می‌بینم

(غزل ۶۵۵ دیوان فیض کاشانی)

دل من مست جانانست و جانانش همی‌باید

بهشت آن سرائی را نمی‌دانم نمی‌دانم

وصال دوست می‌باید مرا پیوسته روز و شب

من این رسم جدائی را نمی‌دانم نمی‌دانم

ز خود بگذشتم و محو جمال دوست گردیدم

خودی و خودنمائی را نمی‌دانم نمی‌دانم

به غیر مهر مهرویان که تابد بر دل و بر جان

طریق روشنائی را نمی‌دانم نمی‌دانم

(غزل ۶۳۶ دیوان فیض کاشانی)

ماه آیینه آفتاب است. نور ماه عکسِ نور آفتاب است و ماه‌رویان واقعی اولیاء خداوندند که بازتاب نور اویند و محبت آنان طریق هدایت است.

[أُولئِكَ الَّذينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ] (الانعام ۶: ۹۰)

اينان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است؛ پس به هدايت آنان اقتدا كن.

اشعار بالا از فیض کاشانی است که خدایش رحمت کند و تو را به خدا می‌سپارم و از حضرت او می‌خواهم که بهترین جانشین من و همه در دل تو باشد به قول حافظ:

مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش

فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم

مرتضی

تاریخ ندارد

پانویس

  1. ^رشیدالدین میبدی، كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج ‌۶، ص ۸۷. البته در این منبع، روایت به صورت «یا موسی أنا بدّک اللازم فألزم بدّک» نقل شده است.
    نظرات
    ارسال نظر
    درحال ارسال نظر ...