بسم الله الرحمن الرحیم
شب آخر در کاظمین:
دوش رفتم به کوی باده فروش
ز آتش عشق دل به جوش و خروش
(یک بند از ترجیعبند هاتف اصفهانی)
دیشب سحری وارد میخانه شدم
وندر طلب باده همه ناله شدم
زد طعنه به من مغبچه باده فروش
کاینجا ندهند باده به هر هرزه خموش
(ابوالقاسم الهی)
خاموش باش حرف که میگویی ای سلیم
حرمت نگاهدار چه پنداری ای گدا
گر تو زبان بخایی و خونش فروبری
در زیر پرده با تو بگویند ماجرا
(عطار نیشابوری، قصاید)