خانه
معرفی
نامه‌ها
یادداشت‌ها
سخنرانی‌ها
خاطرات
ارسال مطلب
تماس با ما

شرافت بندگی

تاریخ: ۲۷ اسفند ۱۳۷۸

شرافت بندگی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

[وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ * مَا أُرِيدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَمَا أُرِيدُ أَن يُطْعِمُونِ * إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ] (الذاریات ۵۱: ۵۶ ـ ۵۸)

من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند. هرگز از آنها روزی نمی‌خواهم، و نمی‌خواهم مرا اطعام کنند! خداوند روزی‌دهنده و صاحب قوّت و قدرت است!

چه تشریفی به ما داده که ما را برای بندگی خودش خلق فرموده. اگر معرفت علوی را داشتیم صلوات‌الله‌علیه و یا چون شیعه واقعی او می‌بودیم و چون او از صمیم قلب و کمال معرفت می‌گفتیم:

«كَفَىٰ بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفَى بِي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً» [۱]

مرا اين عزّت بس كه بنده تو باشم، و برايم اين افتخار كافى كه تو پروردگار من باشى.

آن وقت قدر تشریف الهی را که می‌فرماید: [وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ] می‌دانستیم. اما افسوس که وَ [مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ]؛ و آنها خدا را آن گونه که باید، نشناختند. (الأنعام ۶: ۹۱) اگر اندگی قدر او را می‌دانستیم چون حافظ می‌سرودیم که

به داغ بندگی مردن بر این در

به جان او که از ملک جهان به

امید خواجگیم بود، بندگی تو جستم

هوای سلطنتم بود، خدمت تو گزیدم

و یا:

هزار جهد بکردم که یار من باشی

قرار بخش دل بی‌قرار من باشی

چراغ دیده شب زنده‌دار من گردی

انیس خاطر امیدوار من باشی

چو خسروان ملاحت، به بندگان نازند

در آن میانه خداوندگار من باشی

(یعنی من به خداوندگاری تو بنازم)

راستی این تشریف چقدر عالی و متعالی است! و دست هر کسی بدان نرسد و چه دشوار است مگر او آسان کند.

بر آستان تو مشکل توان رسید؛ آری!

عروج بر فلک سروری به دشواریست

به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه

کشش چو نبود از آن سو، چه سود کوشیدن؟

(هر دو بیت از حافظ)

آخر این تشریف [لِيَعْبُدُونِ] (که در اصل لِيَعْبُدُونِی بوده و یای متکلم بعد از نون وقایه حذف شده) یعنی تا بنده من باشند و بنده او فقط او را می‌خواهد و تا «از او می‌خواهیم» هنوز تا «او را خواستن» فاصله است. هرچند تنها از او خواستن هم خود مقامی ارجمند است ولی البته «عطادهنده ترا بهتر از عطا به یقین»، [أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ]؛ آيا خدا كفايت‌كننده بنده‌اش نيست؟ (الزُمَر ۳۹: ۳۶).

مگر شراب طهور عشق او دل ما را از لوث غیر بزداید و پاک کند.

مرحبا ای عشق خوش سودای ما

ای طبیب جمله علتهای ما

ای شفای نخوت و ناموس ما

ای تو افلاطون و جالینوس ما

(مولانا، دفتر اول مثنوی معنوی)

شاید افلاطون اشاره به طبیب روحانی و جالینوس به طبیب جسمانی است همانطور که حضرت علی علیه‌السّلام می‌فرمایند:

«فَإِنَّ تَقْوَی اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ ... وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِكُمْ» [۲]

بدرستی که تقوی خداوند داروی درد قلبهای شما، … و شفای بيماری جسمانی‌تان است.


احسان جان! سلام

«أَلإِحسَانُ أَن تَعبُدَ اللهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ وَ إِن لَم تَکُن تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاک»[۳]

نیکویی و احسان آن است که خداوند را چنان عبادت کنی گویی او را می‌بینی. و اگر تو او را نمی‌بینی پس به‌درستی او تو را می‌بیند.

ساعت ۱۴ روز جمعه عید قربان است و سه روزی به نوروز ۱۳۷۹ مانده، در مشهد هستیم و خاله جانت مشغول آماده کردن سفره ناهار هستند و تبسم جان قرار است صبح یکشنبه مشهد بیاید. بابا و مامانت خوبند و خواهرت در خانه.

سلامت و سعادتت را همگی به دعا از درگاه حضرت او خواستاریم.

مرتضی ۲۷ اسفند ۱۳۷۸

پانویس

  1. ^شیخ صدوق، الخصال، ج‌ ۲، ص ۴۲۰.
  2. ^خطبه ۱۹۸ نهج البلاغه.
  3. ^حدیث مشهور نبوی، بحارالأنوار، ج ۶۲، ص ۱۱۶.
    نظرات
    ارسال نظر
    درحال ارسال نظر ...