بسم الله الرحمن الرحیم
سهشنبه شب ششم فروردین ۱۳۹۲:
همچو آهن گرچه تیره هیکلی
صیقلی کن صیقلی کن صیقلی
تا دلت آيينه گردد پر صُوَر
اندرو هر سو مليحي سيمبر
آیینات دانی چرا غماز نیست
زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست
رو تو زنگار از رخ او پاک کن
بعد از آن، آن نور را ادراک کن
آینه کز رنگ و آلایش جداست
پر شعاع نور خورشید خداست
گفت پیغمبر به دامادش علی
صیقلی کن صیقلی کن صیقلی
(مولانا، مثنوی معنوی)
من اشعار فوق را به همین ترتیب از کودکی از مرحوم پدر رحمةاللهعلیه به یاد داشتم و حفظ کرده بودم ولی امشب دیدم که در مثنوی مولوی دو سطر اول در جایی است و سه سطر بعدی در جایی دیگر و بیت آخر را هم من در آن نیافتم.