بسم الله الرحمن الرحیم
شبانگاه ۳۰ اکتبر ۲۰۱۳ در بوستن:
شبان تیره تو روزی درون این دل من
به نور روی تو بیند جمال تو دل من
به روی و موی تو سوگند میخورم هر شب
که نیست جز تو مرا ای تو شمع محفل من
(روی و مو به ترتیب جلوه وحدت و کثرت از اوست.)
رباعی از مرحوم پدر، ابوالقاسم الهی، است که خدایش فراوان رحمت کناد.
***
بعد از نیمه شب مذکور در بالا:
حسن رخ مهرویان از روی تو میبینم
دلجوئی دلداران از خوی تو میبینم
هرجا که بود نوری از پرتو روی تست
هر جا که بود آبی از جوی تو میبینم
چشم خوش خوبان را بیمار تو میدانم
محراب دو عالم را ابروی تو میبینم
گبر و مغ و ترسا را جویای تو میبینم
روی همه عالم را واسوی تو میبینم
بلبل به گلستانها از بهر تو مینالد
بوی گل و ریحانها از بوی تو میبینم
***
ساعت یک بعد از نیمه شب مذکور در بالا در بوستن:
در چهرهٔ مهرویان انوار تو میبینم
در لعل گهر باران گفتار تو میبینم
هرجا که روم نالم چون بلبل شوریده
سرتاسر عالم را گلزار تو میبینم
پروانه بگرد شمع جویای جمال تو
بلبل بگلستانها هم زار تو میبینم
(فیض کاشانی )
ماه آئینه آفتاب است؛ نور ماه نور آفتاب است و ماه رویان واقعی، اولیاء خداوندند که بازتاب نور اویند و محبت آنان طریق هدایت است که
[أُولئِكَ الَّذينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه] (الأنعام ۶: ۹۰)
اينان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است؛ پس به هدايت آنان اقتدا كن.
ضمناً در مصراع دوم لعل اشاره به لب ماهرویان است که رسولان و سخنگویان و شیریندهنان اویند. صلوات و سلام خداوند بر آنان.
دل من مست جانان است و جانانش همیباید
بهشت آن سرائی را نمیدانم نمیدانم
وصال دوست میباید مرا پیوسته روز و شب
من این رسم جدائی را نمیدانم نمیدانم
ز خود بگذشتم و محو جمال دوست گردیدم
خودی و خودنمائی را نمیدانم نمیدانم
به غیر از مهر مهرویان که تابد بر دل و جان بس
طریق روشنائی را نمیدانم نمیدانم
اشعار بالا از فیض کاشانی است و مشابه آنها را از حافظ و عراقی ذیلاً مینویسم و مرحوم پدر:
دلم جز مهر مهرویان طریقی بر نمیگیرد
ز هر در میدهم پندش ولیکن در نمیگیرد
(حافظ)
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدّش
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم
(حافظ)
دل من از رخش امروز بهشتی دارد
نه بهشتی که دگر طائفه فردا بینند
(فخرالدین عراقی)
در نهانخانه عیانست مرا دلداری
که مرا میدهد از غیر خودش بیزاری
من گرفتار رخ روزم و زلف شب او
غیر از این روز و شبم نیست مرا بازاری
(ابوالقاسم الهی؛ مرحوم پدر رحمةاللهعلیه)
از خانه منظورشان خانه دل است [چنانکه حافظ میگوید]:
حافظا در دل تنگت چو فرود آید یار
خانه از یار نپرداختهای یعنی چه
و بازار به معنای «باز آر» یعنی حاصل هم هست.
***
دنباله مطالب قبل در همان شب:
در مناجات عارفین حضرت سجاد علیهالصلوٰةوالسّلام حضرت از خداوند میخواهند که ایشان را از گروهی قرار دهد که از جمله چنین باشند:
«وَ اطْمَأَنَّتْ بِالرُّجُوعِ إِلَى رَبِّ الْأَرْبَابِ أَنْفُسُهُمْ وَ تَيَقَّنَتْ بِالْفَوْزِ وَ الْفَلَاحِ أَرْوَاحُهُمْ وَ قَرَّتْ بِالنَّظَرِ إِلَى مَحْبُوبِهِمْ أَعْيُنُهُم»
و جانشان با رجوع به ربّ الارباب اطمينان يافته، و ارواحشان به نيكبختى و رستگارى يقين يافته، و ديدگانشان با نظر به محبوبشان روشنی گرفته.