اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند عزیز مجتبی که خدایش در کنف حمایت خود حفظ فرماید!
السلام علیک ورحمة الله و برکاته.
برای بار سوم یا چهارم است که نامه تو را به قصد پاسخ دادن میخوانم و امیدوارم این دفعه موفق شوم. منظورم نامه شماره هفت توست. نامهها را اگر تاریخ هم بگذاری ولو تاریخ میلادی بهتر است.
در مورد عکسها که نوشته بودی غالباً خوب بود و خواسته بودی آنچه خوب نبود بنویسم از مامی عکسها را خواستم متاسفانه امشب پیدا نشد. برای دفعه دیگر جواب این را انشاءالله خواهم داد.
حدود هفدهم فروردین با اتومبیل عازم تهران شدیم؛ با مامی مجید و تبسم. دو شب گرگان و دو شب چالوس با آقای مهندس صفری بودیم.
من چند روزی در تهران بودم که در ضمن اجازۀ ارسال ارز تو را پس از آنکه یک روز با مجید رفتیم و شماره گرفتیم، روز دوم مجید گرفته بود و من در مشهد پس از مراجعت حدوداً اواخر فروردین فرستادم و متأسفانه وقتی بانک مراجعه کرده بودم، شماره حساب پس اندازت همراهم نبود و فرصت از دست میرفت لذا به همان نشانی منزل، مانند گذشته فرستادم. البته من دو مرتبه تهران رفتم و چهارم اردیبهشت به مشهد برگشتیم دسته جمعی.
ضمنا برگی که همراه کارنامه ارزی اخیرت بود، فتوکپی کرده برایت فرستادهایم و تا به حال برنگشته است. بایستی تکمیل کنی به آدرس ما بفرستی تا از روی آن برگ اصلی را پر کرده جهت سازمان سنجش بفرستم.
نام سرپرست حزب جمهوری اسلامی را خواسته بودی (در مشهد)؛ چون درمورد اسامی نسیان آنی دارم الان یادم نیامد شاید تا هنگام پست کردن برایت بنویسم. نام ایشان آقای فرزانه است. یادم آمد! نامه هشتم تو هم رسیده است که ان شاءالله بعدا پاسخ میگویم فعلا خدانگهدار.
ساعت ۷ بعدازظهر چهارشنبه پانزدهم اردیبهشتماه ۱۳۶۱ امضاء کردم و تبسم جان کنار من نشسته است و میخواهم برخاسته با او بازی کنم.
و خانم جان هم عازم ادای نماز مغرب هستند که به شما دعا میکنند:
«سر راهم دو تا شد وای بر من
مجی از من جدا شد وای بر من
مجی از من جدا شد رفت غربت
به غربت آشنا شد وای بر من
مجی عزیزم! دلم برایت تنگ شده این چند مدت خیلی محبت کردی. انشاءالله به زودی زود موفق شده برگردی. ان شاءالله» این هم سخنان خانم جان.
و السلام علیک و رحمة الله و برکاته