بسم الله الرحمن الرحیم
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
فرو شد آفتاب دین برآمد روز بیدینان
کجا شد درد بودردا و آن اسلام سلمانی
بمیرید از چنین جانی کزو کفر و هوا خیزد
ازیرا در جهان جانها فرو ناید مسلمانی
شراب حکمت شرعی خورید اندر حریم دین
که محرومند ازین عشرت هوس گویان یونانی
(بخشی از قصیدهای مفصل از سنائی غزنوی)
عطار از این قصیده استقبال کرده با مطلع
الا ای یوسف مصری برآی از چاه ظلمانی
به مصر عالم جان شو که مرد عالم جانی
و عراقی هم استقبال کرده با مطلع:
و با این بیت هم ختم کرده
تو را آن به که با جانان ثنا گویی سنایی را:
«مسلمانان، مسلمانان، مسلمانی، مسلمانی»
***
آب کم جو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آب از بالا و پست
تا سقاهم ربهم[۱] آید خطاب
تشنه باش الله اعلم بالصواب
(دفتر سوم مثنوی معنوی، مولانا)
درد حاصل کن که درمان درد تست
در دو عالم داروی جان درد تست
هرکرا دردیست درمانش مباد
هرکه درمان خواهد او جانش مباد
(منطق الطیر عطار)
شبلی گفت به سه درد مبتلا شدم هر یک از دیگری بزرگتر! گفتند اول چه؟ گفت اینکه حق از دلم رفته. گفتند از این بزرگتر چه؟ گفت آنکه باطل جای آن را گرفته. گفتند از این بزرگتر چه؟ گفت آنکه مرا از این دردی نیست!!