بسم الله الرحمن الرحیم
شبانگاه در هتل همای ۲ مشهد با احسان جان و تبسم جان:
مشتری من خدایست و مرا
میکشد بالا که الله اشتری
این خریداران مفلس را بِهِل
چه خریداری کند یک مشت گل؟!
(مولانا، دفتر دوم مثنوی معنوی)
[إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة] (التوبه ۹: ۱۱۱)
در حقيقت، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به [بهاى] اينكه بهشت براى آنان باشد، خريده است.
بوسهای از لب شیرین تو دل خواست به جان
به شکرخنده لبت گفت مَزادی طلبیم [۱]
(حافظ)
«اگر هشت در بهشت در کلبه ما گشایند و ملک دو عالم به ما دهند هنوز بدان یک آه که در سحرگاه بر یاد روی او از میان جان ما برآید ندهیم.»
(ابوالحسن خرقانی)
سَقَتْني حُمَيّا الحبّ راحةُ مُقلَتي
و كأسي مُحَيّا مَن عَن الحُسن جَلَّت
(مطلع قصیده التائیة الکبری، ابن فارض)
مَتى عَصَفَت ريحُ الوَلا قَصَفَتْ أخا
غناءٍ و لو بالفَقر هَبَّت لَرَبّت
(از قصیده التائیة الکبری، ابن فارض)
(عراقی در لمعات پس از ذکر بیت اخیر ابن فارض اینطور ادامه میدهد:)
میگوید اگر توانگر و درویشی قصد عالم عشق کنند مثلا در دست توانگر ﭼـﺮاغ بوَد اﻓﺮوﺧﺘـﻪ و در دﺳﺖ درویش هیزمی نیم سوخته، نسیمی که از آن عالم بوزد چراغ توانگر فرونشاند و آتش درویش برافروزاند، پس به چوگان «أنا عند منکسرة قلوبهم» بردند شکستگان از این میدان گوی.