خانه
معرفی
نامه‌ها
یادداشت‌ها
سخنرانی‌ها
خاطرات
ارسال مطلب
تماس با ما

ناز او را نیاز ما باید

تاریخ: ۱۲ اردیبهشت ۱۳۷۰

ناز او را نیاز ما باید

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

[وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ] (غافر ۴۰: ۶۰)

و پروردگارتان گفت: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، آنان که از عبادت من تکبّر ورزند، به زودی خوار و رسوا به دوزخ درآیند.

ذوالجلال خداوندا! چقدر ببندگان خود اکرام می‌کنی! و چه افتخاری به آنان می‌دهی که خود را «ربّکم» می‌نامی؟ و این چه تشریفی است که ما قدر آن را نمی‌دانیم؟!

صاحبدلی علوی دیده باید تا بگوید:

«وَ كَفَى بِي فَخْرا أَنْ تَكُونَ لِي رَبّا» [۱]

و برايم اين افتخار كافى است كه تو پروردگار من باشى.

و اینک آن حضرت عزّت در کلام مجیدش بندگانش را با این لطف بی‌حد می‌نوازد که [وَقَالَ رَبُّكُمُ] و سپس در نهایت اکرام خود را به بندگان نزدیک فرموده و گوش جان آنها را به نوای [ادْعُونِی] نوازش می‌دهد که مرا بخوانید؛ دعوتم کنید! نهایت لطف را نگر آخر، معشوق را که دید طلبکار آمده[۲] و آنگاه در پی [ادْعُونِي] می‌فرماید: [أَسْتَجِبْ لَكُمْ] یعنی جواب شما را می‌دهم و دعوتتان را اجابت می‌کنم. راستی چقدر لطف است [وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ] در دو جمله کوتاه پیاپی دو بار ما را با خطاب كُم و شما نواخته تا به اکرام حضرت ذوالجلالش انس گیریم و نزدیکی با حضرتش احساس کنیم و آنچه می‌خواهیم از حضرت کریمش بخواهیم و در همین باره در خطاب به رسول گرامی که درود بر او و آل او باد می‌فرماید:

[وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ] (البقره ۲: ۱۸۶)

هنگامی که بندگانم از تو درباره من بپرسند، [بگو:] یقیناً من نزدیکم، دعای دعا کننده را زمانی که مرا بخواند اجابت می‌کنم؛ پس باید دعوتم را بپذیرند و به من ایمان آورند، تا [به حقّ و حقیقت] راه یابند.

در آن آیه خود را به ما نسبت می‌دهد و بندگان من می‌گوید تا بدین تشریف به آنان عزت بخشد و عبد مصطفای او علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌الصلوٰةوالسلام می‌‌فرماید:

«كَفَى بِي عِزّا أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْدا»[۳]

این عزّت مرا بس که بندۀ تو باشم.

امید خواجگیم بود، بندگی تو کردم

هوای سلطنتم بود خدمت تو گزیدم

(حافظ)

و یا به قول باباطاهر:

خوشا آندم که مو بندۀ تو باشم

و یا بقول عطار در منطق الطیر :

آن عزیزی گفت شد هفتاد سال

تا ز شادی می کنم وز ناز حال

کاین چنین زیبا خداوندیم هست

با خداوندیش پیوندیم هست

آری از یک دیدگاه، چه نسبت خاک را با عالم پاک؟! ولی این اوست که از غایت کرم، بنده را به خود نسبت می‌دهد و به اضافت «عبادی» می‌نوازد و به تخت عزت می‌نشاند و خود را به او نزدیک می‌خواند؛ گوئی نزدیکی از نزدیکان اوست یا خود نزدیک و خویش اوست! و اما به راستی از سوی دیگر چه نسبتی از نسبت پیوند خالقی و مخلوقی و ربّ و مربوبی می‌تواند محکمتر و نزدیکتر باشد؟

به دنبال آیه می‌فرماید: دعوت دعوت کننده را هنگامی که مرا می‌خواند اجابت می‌کنم:

زیر هر الله ما لبیک اوست [۴]

(مولانا، دفتر سوم مثنوی معنوی)

[وَ اللَّـهُ يَقُولُ الْحَقَّ] (الأحزاب ۳۳: ۴)

و خداست که حق را می‌گوید.

آخر نه داعیه این دعا هم از جانب اوست. ناز او را نیاز ما باید و کشش او کوشش ما را به بار آرد.

ما همه شیران ولی شیر عَلَم

حمله‌مان از باد باشد دم‌به‌دم

حمله‌مان از باد و ناپیداست باد

جان فدای آنکه ناپیداست باد

(مولانا، دفتر اول مثنوی معنوی)

صبا وقت سحر بویی ز زلف یار می‌آرد

دل شوریدۀ ما را ز نو در کار می آرد

(حافظ)

صبا نسیم رحمت اوست که بیشتر سحرگاهان می‌وزد؛ چون از مشرق می‌وزد، روشنی‌بخش دل‌های ماست و چون از سوی او می‌رسد، مشام جان را معطر می‌سازد:

[وَ بِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ] (الذاریات ۵۱: ۱۸)

و سحرگاهان از خدا درخواست آمرزش می‌کردند.

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ

از یمن دعای شب و ورد سحری بود

سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی

خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

(هر دو بیت از حافظ)

مجتبی جان فرزند عزیزم!

شب چهاردهم ماه مبارک رمضان است که آن را خداوند بر همه ما مبارک فرماید. ساعت ۲۲ این نامه را شروع کردم و اکنون ساعت یک بعداز نیمه شب است. می‌دانی که امسال مجید جان و خانمش اینجا بودند و دیروز رفتند. مصطفی جان هم اینجاست و چند روز دیگر می‌رود. مامی و تبسم خوبند و دیدند برای تو نامه‌ می‌نویسم تشویقم کردند. خانم جان همیشه از تو یاد می‌کنند گرچه مریض احوالند. معذلک گفتم برای تو می‌خواهم نامه بنویسم شعری بگوئید. هر چند اول اظهار عجز کردند ولی بعداً گفتند سلام و دعا بنویس و بعد بگو:

دوری ز برم از تو خبر نیست مرا

می‌سوزم و می‌سازم و چاره دگر نیست مرا

خواهم که به جانب تو پرواز کنم

اما چه کنم که بال و پر نیست مرا

الهی سالم باشی و تا آخر سال بیائی! دیگر مادر جان چشم انتظار است که انشاءالله سر سال بیائی دیگر.

صفحه به پایان نزدیک است به خدا می‌سپارمت که

[فَاللَّـهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ] (یوسف ۱۲: ۶۴)

 پس خدا بهترین نگهبان است و او مهربان‌ترین مهربانان است.

او بهترین نگهدار است که هم می‌داند چگونه باید نگه داشت و هم بر نگهداری قادر است و در عین حال از همه مهربانان، مهربانتر است که رحمت پدر و مادر قطره‌ای از دریای بیکران رحمت اوست. دیگر چه می‌خواهی و به کجا می‌رویم فاین تذهبون

مرتضی پدرت

ساعت یک و ۱۵ دقیقه یازدهم فروردین ۱۳۷۰

این نامه متأسفانه به موقع ارسال نشد و دیشب با اصلاحی مجدداً نوشته شد و ان‌شاءالله امروز می‌فرستم.

۱۲ اردیبهشت ۱۳۷۰


پانویس

  1. ^خصال شیخ صدوق، ج 2، ص 420.
  2. ^

    غزلی بسیار زیبا از عطار نیشابوری:

    ای روی درکشیده به بازار آمده

    خلقی بدین طلسم گرفتار آمده

    یک عین متفق که جز او ذره‌ای نبود

    چون گشت ظاهر این همه اغیار آمده

    ای ظاهر تو عاشق و معشوق باطنت

    مطلوب را که دید طلب کار آمده

  3. ^

    خصال شیخ صدوق، ج ۲، ص ۴۲۰؛ فراز قبلی همان دعای چند سطر قبل. این بخش به طور کامل چنین است:

    «إِلَهِي كَفَى لِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفَى بِي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ» 

    خداى من مرا همين عزت بس كه تو را بنده باشم و همين سربلندى‌ام بس كه تو پروردگار من باشى! تو آن چنانى كه من دوست دارم مرا نيز آنچنان كن كه تو دوست دارى.

  4. ^مصرع اول این بیت چنین است: «ترس و عشق تو کمند لطف ماست» اما مصرع دوم در نسخ‌های مختلف مثنوی متفاوت ضبط شده است : «زیر هر الله تو لبیک اوست»، «زیر هر یا رب تو لبیک‌هاست» و «زیر هر یا رب تو لبیک ماست» که البته دومی مشهورتر است.
    نظرات
    ارسال نظر
    درحال ارسال نظر ...