خانه
معرفی
نامه‌ها
یادداشت‌ها
سخنرانی‌ها
خاطرات
ارسال مطلب
تماس با ما

ندای عشق تو دوشم در اندرون دادند

تاریخ: ۱۷ اردیبهشت ۱۳۵۵

ندای عشق تو دوشم در اندرون دادند

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

[يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّـهَ ذِكْرًا كَثِيرًا * وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا * هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا] (الأحزاب ۳۳: ۴۱ ـ ۴۳)

اى كسانى كه ايمان آورده‌‏ايد، خدا را ياد كنيد، يادى بسيار. و صبح و شام او را به پاكى بستاييد. اوست كسى كه با فرشتگان خود بر شما درود مى‏‌فرستد تا شما را از تاريكيها به سوى روشنايى برآورد، و به مؤمنان همواره مهربان است.

[وَلَـٰكِنَّ اللَّـهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَـٰئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ * فَضْلًا مِّنَ اللَّـهِ وَنِعْمَةً وَاللَّـهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ] (الحجرات ۴۹: ۷ ـ ۸)

ولی خدا ایمان را محبوب شما قرار داد و آن را در دل‌هایتان بیاراست، و کفر و بدکاری و نافرمانی را ناخوشایند شما ساخت، اینان [که دارای این ویژگی ها هستند] هدایت یافته‌اند.[این محبت و ناخوشایندی نسبت به حق و باطل] عطیه و نعمتی از سوی خداست؛ و خدا دانا و حکیم است.

مجتبی فرزند بسیار عزیزم نامه مورخ چهارم اپریل تو مرا تحت تأثیر قرار داد. خدایت سلامت و به نور مسلمانی زنده‌ات دارد. از مناجات عطار یادم آمد که می‌گوید:

یارب آگاهی ز یاربّ‌های من

حاضری در ماتم شبهای من

ماتمم از حد بشد سوری فرست

در میان ظلمتم نوری فرست

لذت نور مسلمانیم ده

نیستی نفس ظلمانیم ده

(منطق الطیر عطار)

آری! مسلمان حقیقی کسی است که همه چیزش برای خدا باشد خالصاً و شرک نورزد.

[قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * لَا شَرِيكَ لَهُ وَبِذَٰلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ] (الأنعام ۶: ۱۶۲ـ ۱۶۳)

بگو: مسلماً نماز و عبادتم و زندگی کردن و مرگم برای خدا پروردگار جهانیان است.او را شریکی نیست، و به این [یگانه پرستی] مأمورم، و نخستین کسی هستم که [در این آیین] تسلیم [فرمان ها و احکام] اویم.

فرزند عزیزم نوشته بودی «چه کنم؟ در دوره‌ای رسیده‌ام که باید خودشناسی کنم؛ باید بدانم که این ایمانم به خاطر اطرافیان است یا به خاطر خودم و خدا؛ و ای کاش می توانستم فریاد بزنم! ای کاش جوابی می شنیدم!» آیا آنکه تو را در شکم مادر به میل خود شکل داد و چون به دنیا آمدی از پیش غذای تو را در پستان مادر آماده کرد و سینه مادر را از محبت تو آکنده ساخت تا ترا به مهر برگیرد و از همان آغاز تو را مکیدن آموخت که بدان نیاز داشتی، امروز این فریاد درونی تو را بی‌پاسخ می‌گذارد و جگر سوزان و لب تشنه تو را شربت آبی نمی‌بخشد؟! نه چنین گمانی به آن خداوند مهربان نمی‌رود و آیا همین فریاد درون تو پاسخ به ندای [إِرْجِعِي]؛ بازگردید و [أَنِيبُوا إِلَىٰ رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ] (الزمر ۳۹: ۵۴)؛ و به سوی پروردگارتان بازگردید و تسلیم او شوید. نیست؟

در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

ندای عشق تو دوشم در اندرون دادند

فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست

(ندا صوت و صدا بازتاب آنست)

و آیا انکه بدون زحمت و تدبیر تو سلول‌های بدن تو را هر یک به کاری واداشته در رگ تو خون و در پی تو احساس نهاده و تو در خوابی و این همه برای تو به امر او در کارند، تو را واگذاشته و هدایت از تو دریغ می‌دارد؟! و

[أَلَيْسَ اللَّـهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ] (الزمر ۳۹: ۳۶)

آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟

و اما در مورد ایمان تو، دو آیه‌ای که در صدر نامه مذکور افتاد، یکبار دیگر بخوان تا بدانی که تخم ایمان در زمین دل تو به هرحال با واسطه و بی‌واسطه بدست باغبان ازلی کشت شده و تو

مکن بر نعمت حق ناسپاسی

که تو حق را به نور حق‌شناسی

(شیخ محمود شبستری، گلشن راز)

بلکه آنرا فضل و نعمت خدا بشناس و سپاس گوی و کوشش کن که زمین دل تو از علف هرز پاک شود و نهال ایمان را به آب طاعت آب دهی و مراقبت کنی، باشد که خدای به لطف خود از آفات حفظ کند، تا درختی بارور گردد و سر به آسمان کشد که:

[ضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ] (ابراهیم ۱۴: ۲۴)

خدا مثلی زده است:کلمه پاک [که اعتقاد واقعی به توحید است] مانند درخت پاک است، ریشه‌اش استوار و پابرجا و شاخه‌اش در آسمان است.

فرزند عزیزم مطلب زیاد بود و بقیه مطالب نامه‌های تو هم می‌توانست، پاسخی مفصل داشته باشد اما صفحه به پایان نزدیک می‌شود و درباره سئوال تو برای تابستان بایستی جواب دهم: در مورد ترم ریاضی تابستان با توضیحی که داده بودی خوبست ولی در مورد کار بعد از آن فکر نمی‌کنم از آن آنقدر استفاده کنی که به تجدید دیدار تو برای ما و مصالحی که برای تو در این دیدار است بیارزد. قبول دارم که کار، خود درس زندگی است ولی برای آن وقت هست و از طرفی اگر آمد و رفت شما و مصطفی با هم صورت گیرد و در اینجا مدتی با هم پیش ما باشید برای شما و برای ما شادی‌افزاتر است. بهرحال این نظر من است و نظر مامی هم که جداگانه می‌نویسند همین است. معذلک اگر دلائل دیگری داری و یا واقعا میل شدیدی به این برنامه در خود احساس می‌کنی بنویس و هنوز برای تصمیم قطعی در این‌مورد وقت هست. تلفن هم خواهیم کرد. بخدایت می‌سپارم و هر چه خوبست همان را از خدا برای تو می‌خواهم. خانم جان امروز به مسافرت تهران رفتند و مخصوصاً مرا که در حال نامه نوشتن دیدند، گفتند از طرف من هم بنویس آنچه باید نوشت.

خداحافظ

جمعه شب، ۱۷ اردیبهشت ۱۳۵۵

ساعت ۱۰ شب

پدرت مرتضی

    نظرات
    ارسال نظر
    درحال ارسال نظر ...