خانه
معرفی
نامه‌ها
یادداشت‌ها
سخنرانی‌ها
خاطرات
ارسال مطلب
تماس با ما

کلید در گنج حکیم

تاریخ: ۱۸ آذر ۱۳۸۱

کلید در گنج حکیم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

بِسْمِ اللـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيم که به قول نظامی گنجوی «هست کلید در گنج حکیم». آری این کلمه مبارکه به راستی کلید در گنج‌های حضرت او و کلید هر در بسته‌ای است.

بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند

[فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ] ( التکویر ۸۱: ۲۶)؛ کجا می‌روید؟! [وَأَنِيبُوا إِلَىٰ رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ] (الزمر ۳۹: ۵۴)؛ بسوی پروردگار خودتان برگردید و خود را در آغوش پر مهر او رها کنید و سر چون طفلان به دامن محبت از مادر مهربانتر خدای خود بنهید.

دامن دوست بدست آر و ز دشمن بگسل

یار یزدان شو و ایمن گذر از اهرمنان

(حافظ)

[إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ] (ال عمران ۳: ۱۷۵)

این شیطان است که هر دم از هر در یاران خود را می‌ترساند، افسرده و اندوهگین‌شان می‌سازد. گوش از این غول بیابانی بگردان تا

آید بگوشت هر زمان آواز خضر از هر مکان

کایزد تعالی را بخوان در قعر قاع مُرتَهِب[۱]

تا ببینی که چگونه «آمد نشاط و شد کرَب»[۲] و آنگاه با لسان الغیب هم آواز می‌شوی که:

با دلارامی مرا خاطر خوش است

کز دلم یکباره بُرد آرام را

البته تنها دلارام ما خداوند است که

[أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ] (الرعد ۱۳: ۲۸)

هان! تنها به یاد خداوند دلها آرام می‌گیرند و اطمینان می‌یابند.

و عاشق این دلارام بر مثال تشنه‌ای که آب دریا خورَد، هر چند بیش خورَد تشنه‌تر گردد و تشنه این آب هرگز سیراب نشود چه این محبوب نامتناهی است.

«رَبَّنا تَوَفَّنا مُسْلِمینَ وَ أَلْحِقْنا بِالصَّالِحِينَ وَ قُل رَّبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ»

هم اکنون ساعت هفت پنجاه و پنج دقیقه صبح روز یازدهم دسامبر [است] و من در قطار سریع‌السیر کُلن ـ هامبورگ نشسته‌ام و قطار ما را می‌برد و قرار است اگر خدا بخواهد امشب به کلن برگردیم و دو روز دیگر به وین و شبش به تهران.

چند دقیقه قبل صبحانه خوردم و شاید ساعتی بعد بخوابم، همانطور که ما در قطار دنیا بخواب غفلت فرو رفته‌ایم تا خود سرانجام ما را به کجا برد: به شهر خوشان یا بدیار ناخوشان؟ یا بشکند یا بگذرد کشتی از این گردابها.[3]

و براستی که

خوشا آنان که الله یارشان بی

بحمد و قل هو الله کارشان بی

خوشا آنان که دائم در نمازند

بهشت جاودان بازآرشان بی

(بابا طاهر)

بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه

که از پای خمت یکسر بحوض کوثر اندازیم

(حافظ)

منبع و اصل همه سرورها آنجاست که همه کمالات در آنجاست و هیچ نقصی در آنجا نیست. چه خوبست که پیوند خود را با این منبع و اصل مستحکم و پایدار کنیم بِعَونِهِ وَ کَرَمِهِ، از آن پیوندها که خداوند عزیز در قرآن مجید در مورد اصحاب کهف بیان می‌کند:

[وَرَبَطْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَـٰهًا لَّقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا] (الکهف ۱۸: ۱۴)

و دلهايشان را استوار گردانيديم آنگاه كه [به قصد مخالفت با شرك‏] برخاستند و گفتند: «پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است. جز او هرگز معبودى را نخواهيم خواند، كه در اين صورت قطعاً ناصواب گفته‌‏ايم.»

خوشبختانه این پیوند حق است و وجود دارد. آخر چه پیوند و وصلتی از پیوند و اتصال خالق و مخلوقی و ربّ و مربوبی بالاتر و قویتر است و به فرمایش حضرت علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السّلام به فرزند گرانقدرش امام حسن علیه‌السلام آنجا که می‌فرماید:

«فَإِنّى اُوصيكَ بِتَقْوَى اللّهِ ـ اَىْ بُنَىَّ ـ وَ لُزُومِ اَمْرِهِ، وَ عِمارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ، وَ الاِعْتِصامِ بِحَبْلِهِ...

پسرم تو را سفارش مى‌كنم به تقواى الهى، و ملازمت امرش، و آباد كردن دل به يادش، و چنگ زدن به ريسمانش.

و بعد می‌فرماید:

...وَ اَىُّ سَبَب اَوْثَقُ مِنْ سَبَب بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللّهِ اِنْ اَنْتَ اَخَذْتَ بِهِ »

 و كدام رشته محكم‌تر از رشته بين تو و خداوند است اگر به آن چنگ زنى؟

آن عزیزی گفت شد هفتاد سال

تا ز شادی می‌کنم وز ناز حال

کاین چنین زیبا خداوندیم هست

با خداوندیش پیوندیم هست

(منطق الطیر عطار)

دوست مدرسه نارفتۀ باحالی داشتم که خدایش رحمت کند، از آن ترکان پارسی‌گوی شیرن سخن که با لحن خاص و حال خاص خود می‌گفت و می‌بالید که: «ما خدا داریم! ما خدا داریم یعنی بی‌کس نیستیم اگر چه هیچ کسیم.» و به قول سنائی گویند که 

جز هیچ کسان را نخرد یار

من هیچ کسم کاش خریدار منستی

فدرای عزیز صفحه به آخر می‌رسد. تو را و سید حسین تو را و نارسیده تو را و شوهر تو را به خدا می‌سپارم.

همانطور که لرزش‌های قطار خط مرا بد کرد، لغزشهای ما نیز حال ما را بد می‌کند: [فَفِرُّوا إِلَى اللَّـهِ] (الذاریات ۵۱: ۵۰)

مرتضی الهی

صبح ۱۸ آذر ۱۳۸۱

پانویس

  1. ^قصیده نوزدهم دیوان اشعار حکیم سنائی؛ در اصل شعر «آمد به گوشم» درج شده؛ قاع: بیابان ، مرتهب: هولناک.
  2. ^

    در ادامه بیت بالا، سنائی می‌فرماید:

    آواز اسب من شنید آن ماه پیش من دوید

    وصل آمد و هجران پرید آمد نشاط و شد کرب

    کرب: سختی؛  شد کرب: سختی رفت.

  3. ^

    اشاره به بیتی از دیوان شمس مولانا:

    این سو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان

    یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب‌ها

    نظرات
    ارسال نظر
    درحال ارسال نظر ...